فیک ازدواج اجباری پارت ۱۷
بریم ادامه
فردا که از خواب بیدار شدم طبق روال همیشگی کارام رو انجام دادم ی تیپ خوب زدم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم با یونگی بریم بیمارستان از پله ها رفتم پایین دیدم یونگی داره صبحانه حاضر میکنه
ا.ت= صبح بخیر یونگی
یونگی= صبح بخیر
از زبون یونگی
وقتی از پله ها داشت میومد پایین حس کردم ولی چیزی نگفتم وقتی روم رو کردم اون که جواب صبح بخیرشرو بدم خیلی خوشگل شده بود نسبت به خواهرش خیلی خوشگل تر
ا.ت= یونگی کی میریم
یونگی= بیا صبحانه رو بخوریم سجین هم داره آماده میشه تا اون بیاد ما صبحونه بخوریم براش لقمه میگیرم
ا.ت= باشه
دوتایی مشغول خوردن بودیم داشتیم میخوردیم سجین اومد پایین با اون لباس کت و شلواری کیوتی که پوشیده بود قند تو دلم آب شد نمیدونی چقد کسوت شده بود
سجین= صبح بخیر یونگی و ا.ت
هردوباهم = سجین جان صبح توهم بخیر
جفتمون خوشکمون زد اخه دوتایی جواب داده بودیم ی چند دقیقه بهم دیگه زل زدیم بعد نگاه هامون رو از هم گرفتیم مشغول صبحانه شدیم و سجین شروع کرد به شیر خوردن که گاهی صدای شیر خوردنش آزار دهنده میشد ولی هیچی نگفتیم صبحانه تموم شد و از خونه اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم و به طرف بیمارستان حرکت کردیم به بیمارستان رسیدیم و وارد بیمارستان شدیم نشستیم که صدامون کنن
منشی = خانم و آقای مین بفرمایید توی اتاق دکتر منتظرتون
با یونگی بلند شدیم و رفتیم داخل اتاق دکتر دکتر تا مارو دید بلند شد
دکتر= خیلی خوش آمدید خانم و آقای مین
ا.ت= ممنون دکتر
یونگی= خیلی لطف دارید دکتر
دکتر= دیگه یک ماه شده پانسمان پاتون رو باز کنم
ا.ت= بله دکتر
دکتر= بفرمایید بشنید روی اون تخت
دکتر به تخت گوشه دیوار اشاره کرد و من بلند شدم رفتم اونجا نشستم روی تخت و دراز کشیدم بعداز اینکه تموم شد کارمون از بیمارستان اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و خواستیم بریم خونه که
دوستان اینم از فیک امروز لذت ببرید ... خخخخخ دوباره کرمام فعال شده گذاشتمتون روی خماری
به ۱۵ تا لایک برسونید
فردا که از خواب بیدار شدم طبق روال همیشگی کارام رو انجام دادم ی تیپ خوب زدم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم با یونگی بریم بیمارستان از پله ها رفتم پایین دیدم یونگی داره صبحانه حاضر میکنه
ا.ت= صبح بخیر یونگی
یونگی= صبح بخیر
از زبون یونگی
وقتی از پله ها داشت میومد پایین حس کردم ولی چیزی نگفتم وقتی روم رو کردم اون که جواب صبح بخیرشرو بدم خیلی خوشگل شده بود نسبت به خواهرش خیلی خوشگل تر
ا.ت= یونگی کی میریم
یونگی= بیا صبحانه رو بخوریم سجین هم داره آماده میشه تا اون بیاد ما صبحونه بخوریم براش لقمه میگیرم
ا.ت= باشه
دوتایی مشغول خوردن بودیم داشتیم میخوردیم سجین اومد پایین با اون لباس کت و شلواری کیوتی که پوشیده بود قند تو دلم آب شد نمیدونی چقد کسوت شده بود
سجین= صبح بخیر یونگی و ا.ت
هردوباهم = سجین جان صبح توهم بخیر
جفتمون خوشکمون زد اخه دوتایی جواب داده بودیم ی چند دقیقه بهم دیگه زل زدیم بعد نگاه هامون رو از هم گرفتیم مشغول صبحانه شدیم و سجین شروع کرد به شیر خوردن که گاهی صدای شیر خوردنش آزار دهنده میشد ولی هیچی نگفتیم صبحانه تموم شد و از خونه اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم و به طرف بیمارستان حرکت کردیم به بیمارستان رسیدیم و وارد بیمارستان شدیم نشستیم که صدامون کنن
منشی = خانم و آقای مین بفرمایید توی اتاق دکتر منتظرتون
با یونگی بلند شدیم و رفتیم داخل اتاق دکتر دکتر تا مارو دید بلند شد
دکتر= خیلی خوش آمدید خانم و آقای مین
ا.ت= ممنون دکتر
یونگی= خیلی لطف دارید دکتر
دکتر= دیگه یک ماه شده پانسمان پاتون رو باز کنم
ا.ت= بله دکتر
دکتر= بفرمایید بشنید روی اون تخت
دکتر به تخت گوشه دیوار اشاره کرد و من بلند شدم رفتم اونجا نشستم روی تخت و دراز کشیدم بعداز اینکه تموم شد کارمون از بیمارستان اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و خواستیم بریم خونه که
دوستان اینم از فیک امروز لذت ببرید ... خخخخخ دوباره کرمام فعال شده گذاشتمتون روی خماری
به ۱۵ تا لایک برسونید
۱۲.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.