۲۷
فردا
☆: خیلی جوونی ما همگی سنمون بالاست چرا اومدی؟
ا/ت: مشکل خانوادگی
+: اقای جئون اومد
☆: این پسرشه خیلی بد اخلاقه مثل باباش
ا/ت: اقای جئون بد اخلاق نیست
☆: تو تازه اومدی نمیدونی زیاد بیا برای اولین بار برای پسر اقای جئون تو غذا ببر
ا/ت: نه نه من نمیتونم
+: من میبرم
جونگکوک نباید منو ببینه از دور جونگکوک دیدم بلند شد رفت فک کنم رفت تو اتاقش منم ادامه کارم رو انجام دادم
جونگکوک اومد
کوک: گفتم که وقتی اومدم اتاقم مرتب باشه سریع یکی بره مرتبش کنه
همگی به من نگاه میکردن موهامو زدم جلو صورتم
کوک: بیا
رفتیم
کوک: من اینجا میشینم سریع
ا/ت: چشم
کوک: ببینمت
اهمیت ندادم و به کارم ادامه دادم
کوک: کسیو دیگه اینجا نمیبینم چرا جواب نمیدی؟ کری؟ جدیدی؟
ا/ت: بله جدیدم اقای جئون میتونید یکی دیگه رو بفرستید
کوک: موهات شبیه موهای ا/ت هست
ا/ت: ا/ت کیه؟ من ا/ت نمیشناسم
کوک: دوست دخترم وایی دلم چقدر براش تنگ شده
گوشیم تو جیبم بود شروع کرد به زنگ زدن شماره بود
ا/ت: اقای جئون میشه جواب بدم
چیزی نگفت نگاه به پشتم نکردم ولی فک کنم رفته
ا/ت: الو
کوک: سلام عزیزم خوبی جونگکوکم
ا/ت: اشتباه گرفتی
گوشیمو قطع کردم
هنوز پشت سرم هست
کوک: اسمت چیه؟ کی هستی؟
اومد نزدیکم
کوک:چرا زنگ زدم تو جواب دادی؟
اومد دستمو گرفت منم رفتم عقب که خوردم به دیوار خواست موهامو از جلو صورتم کنار بزنه سریع ازش جدا شدم رفتم درو قفل کردم
کوک: چیکار میکنی؟
ا/ت: جونگکوک
کوک: ا/ت تویی
ا/ت: اروم باش همه چیزو بهت میگم
کوک: باشه بگو سریع
همه چیزو بهش گفتم
کوک: یعنی تو بخاطر اون قرارداد اومدی؟ خب چرا قبول کردی؟
ا/ت: بخاطر بابام چون میدونم بابام خیلی مامانت رو دوست داره اصلا تو خودت میخوای از بابات جدا شی
کوک: نه
ا/ت: خب دیگه فک کن منو نمیشناسی
کوک: من نمیتونم ببینمت داری برای پدرم کار میکنی
ا/ت: من مشکلی ندارم یک ساله تموم میشه
کوک: میرم با بابام حرف بزنم
ا/ت: نه نرو اگه بری باباتو از دست میدی ولی اگه نری باباتو داری
کوک: باشه اومد بغلم کرد خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم همینطور
☆: خیلی جوونی ما همگی سنمون بالاست چرا اومدی؟
ا/ت: مشکل خانوادگی
+: اقای جئون اومد
☆: این پسرشه خیلی بد اخلاقه مثل باباش
ا/ت: اقای جئون بد اخلاق نیست
☆: تو تازه اومدی نمیدونی زیاد بیا برای اولین بار برای پسر اقای جئون تو غذا ببر
ا/ت: نه نه من نمیتونم
+: من میبرم
جونگکوک نباید منو ببینه از دور جونگکوک دیدم بلند شد رفت فک کنم رفت تو اتاقش منم ادامه کارم رو انجام دادم
جونگکوک اومد
کوک: گفتم که وقتی اومدم اتاقم مرتب باشه سریع یکی بره مرتبش کنه
همگی به من نگاه میکردن موهامو زدم جلو صورتم
کوک: بیا
رفتیم
کوک: من اینجا میشینم سریع
ا/ت: چشم
کوک: ببینمت
اهمیت ندادم و به کارم ادامه دادم
کوک: کسیو دیگه اینجا نمیبینم چرا جواب نمیدی؟ کری؟ جدیدی؟
ا/ت: بله جدیدم اقای جئون میتونید یکی دیگه رو بفرستید
کوک: موهات شبیه موهای ا/ت هست
ا/ت: ا/ت کیه؟ من ا/ت نمیشناسم
کوک: دوست دخترم وایی دلم چقدر براش تنگ شده
گوشیم تو جیبم بود شروع کرد به زنگ زدن شماره بود
ا/ت: اقای جئون میشه جواب بدم
چیزی نگفت نگاه به پشتم نکردم ولی فک کنم رفته
ا/ت: الو
کوک: سلام عزیزم خوبی جونگکوکم
ا/ت: اشتباه گرفتی
گوشیمو قطع کردم
هنوز پشت سرم هست
کوک: اسمت چیه؟ کی هستی؟
اومد نزدیکم
کوک:چرا زنگ زدم تو جواب دادی؟
اومد دستمو گرفت منم رفتم عقب که خوردم به دیوار خواست موهامو از جلو صورتم کنار بزنه سریع ازش جدا شدم رفتم درو قفل کردم
کوک: چیکار میکنی؟
ا/ت: جونگکوک
کوک: ا/ت تویی
ا/ت: اروم باش همه چیزو بهت میگم
کوک: باشه بگو سریع
همه چیزو بهش گفتم
کوک: یعنی تو بخاطر اون قرارداد اومدی؟ خب چرا قبول کردی؟
ا/ت: بخاطر بابام چون میدونم بابام خیلی مامانت رو دوست داره اصلا تو خودت میخوای از بابات جدا شی
کوک: نه
ا/ت: خب دیگه فک کن منو نمیشناسی
کوک: من نمیتونم ببینمت داری برای پدرم کار میکنی
ا/ت: من مشکلی ندارم یک ساله تموم میشه
کوک: میرم با بابام حرف بزنم
ا/ت: نه نرو اگه بری باباتو از دست میدی ولی اگه نری باباتو داری
کوک: باشه اومد بغلم کرد خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم همینطور
۳.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.