عشق پنهانی من part 21 کامنت بزارید
ویو ا.ت
سر جام وایساده بودم و داشتم به ۱ورت ذوق زدش نگا میکردم که بدون این که به پشتش برگرده با دستش در رو هل داد و در بسته شد و اومد سمتم و منو بغل کرد
جیمین . فک میکردم نمیای دیگه اومدی نداشتم
ا.ت. ساکت بودم تا که متوجه شد که من بغلش نکرد و ازم جدا شد
جیمین . ببخشید
نفهمیدم چی کار میکردم
ا.ت . اشکالی نداره داشتم میرفتم ناهار ،ناهار خوردی
جیمین . نه نخورم
ا.ت . کار داری اینجا ؟
جیمین . نه ندارم
ا.ت . بیا بریم ناهار
جیمین. برار برم وسایلم رو بردارم
ا.ت.باشه پایین منتظرم
جیمین از اتاق رفت بیرون و ا.ت
ویو ا.ت
هوفف نشست رو صندلی و دستش رو روی پیشونیش گذاشت و دستش رو روی قلبش گذاشت
چشماش رو بست و گفت آروم باش تازه داری خوب میشی نمیتونی بازم زخمی بشی آروم باش
ا.ت بعدش گوشیش و گیفش رو ورداشت و زد بیرون و منتظر جیمین وایساد که بعد چندمین جیمین اومد
جیمین. اومدم
ا.ت .بریم
جیمین . بریم
بادیگاردا در رو باز کردن
جیمین .کجا میریم
ا.ت. میریم غذا بخوریم
جیمین . میدونم
کجا میبری
ا.ت . یه جای خیلی آروم که هیچ کس عکسی چیزی نگیره ازمون
دیگه تا رستوران حرفی بینمون رده نشد
وقتی رسیدیم پیاده شدیم رفتیم تو نشستیم
بعد گارسون اومد و ازمون سفارش هامون رو گرفت ( هرچی میخوایید خودتون بگید )
و وقتی داشتم غذا میخوردم نگاه های سنگینی حس میکردم و این اذیتم میکرد
ولی نمیخواستم چیزی بگم ولی نتونستم خودمو نگه دارم
ا.ت . چرا نگام میکنی
جیمین . همینطوری
ا.ت . نکن
جیمین . چیو نکنم
ا.ت . نگا نکن
جیمین . باش ببخشید
سرمو انداختم پایین و غذامو ادامه دادم به خوردن بعد خوردن غذا رو حساب کردیم و از رستوران در اومدیم
ا.ت . کاری که نداری چند روزی از اونجایی که میدونم
جیمین . چطور
ا.ت میخوام برم بیرون از شهر چند روزی استراحت کنم
میخواستم بگم برنامه خاصی نداری با من بیا منم تنها نمونم
جیمین . کاری ندارم ولی باید لباسی چیزی بردارم آخه
ا.ت . هر چی لازم داشته باشی رو خونه داره
جیمین . باشه پس بریم
به بادیگار گفتم بره به خونه جنگلی که بیرون شهره
تا تو جنگل با هم حرف نزدیم من آهنگ گوش میدادم جیمین چشماش رو بسته بود فک کنم خوابیده بود
وقتی رسیدیم نزدیک های غروب آفتاب بود که جنگل یه منظره دیگه ای به خود گرفته بود وقتی ماشین وایساد جیمین رو صدا زود
ا.ت . جیمین (آروم )
جیمین . چشماش رو باز کرد اول یه نگاهی بهم کرد ها ریسیدیم
ا.ت . آره خسته بودی کل راه رو خوابیدی
جیمین . یه کم فقط
ا.ت بیا بریم
سر جام وایساده بودم و داشتم به ۱ورت ذوق زدش نگا میکردم که بدون این که به پشتش برگرده با دستش در رو هل داد و در بسته شد و اومد سمتم و منو بغل کرد
جیمین . فک میکردم نمیای دیگه اومدی نداشتم
ا.ت. ساکت بودم تا که متوجه شد که من بغلش نکرد و ازم جدا شد
جیمین . ببخشید
نفهمیدم چی کار میکردم
ا.ت . اشکالی نداره داشتم میرفتم ناهار ،ناهار خوردی
جیمین . نه نخورم
ا.ت . کار داری اینجا ؟
جیمین . نه ندارم
ا.ت . بیا بریم ناهار
جیمین. برار برم وسایلم رو بردارم
ا.ت.باشه پایین منتظرم
جیمین از اتاق رفت بیرون و ا.ت
ویو ا.ت
هوفف نشست رو صندلی و دستش رو روی پیشونیش گذاشت و دستش رو روی قلبش گذاشت
چشماش رو بست و گفت آروم باش تازه داری خوب میشی نمیتونی بازم زخمی بشی آروم باش
ا.ت بعدش گوشیش و گیفش رو ورداشت و زد بیرون و منتظر جیمین وایساد که بعد چندمین جیمین اومد
جیمین. اومدم
ا.ت .بریم
جیمین . بریم
بادیگاردا در رو باز کردن
جیمین .کجا میریم
ا.ت. میریم غذا بخوریم
جیمین . میدونم
کجا میبری
ا.ت . یه جای خیلی آروم که هیچ کس عکسی چیزی نگیره ازمون
دیگه تا رستوران حرفی بینمون رده نشد
وقتی رسیدیم پیاده شدیم رفتیم تو نشستیم
بعد گارسون اومد و ازمون سفارش هامون رو گرفت ( هرچی میخوایید خودتون بگید )
و وقتی داشتم غذا میخوردم نگاه های سنگینی حس میکردم و این اذیتم میکرد
ولی نمیخواستم چیزی بگم ولی نتونستم خودمو نگه دارم
ا.ت . چرا نگام میکنی
جیمین . همینطوری
ا.ت . نکن
جیمین . چیو نکنم
ا.ت . نگا نکن
جیمین . باش ببخشید
سرمو انداختم پایین و غذامو ادامه دادم به خوردن بعد خوردن غذا رو حساب کردیم و از رستوران در اومدیم
ا.ت . کاری که نداری چند روزی از اونجایی که میدونم
جیمین . چطور
ا.ت میخوام برم بیرون از شهر چند روزی استراحت کنم
میخواستم بگم برنامه خاصی نداری با من بیا منم تنها نمونم
جیمین . کاری ندارم ولی باید لباسی چیزی بردارم آخه
ا.ت . هر چی لازم داشته باشی رو خونه داره
جیمین . باشه پس بریم
به بادیگار گفتم بره به خونه جنگلی که بیرون شهره
تا تو جنگل با هم حرف نزدیم من آهنگ گوش میدادم جیمین چشماش رو بسته بود فک کنم خوابیده بود
وقتی رسیدیم نزدیک های غروب آفتاب بود که جنگل یه منظره دیگه ای به خود گرفته بود وقتی ماشین وایساد جیمین رو صدا زود
ا.ت . جیمین (آروم )
جیمین . چشماش رو باز کرد اول یه نگاهی بهم کرد ها ریسیدیم
ا.ت . آره خسته بودی کل راه رو خوابیدی
جیمین . یه کم فقط
ا.ت بیا بریم
۱۶.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.