☆وقتی مادرت جونشو فدا کرد تا زنده بمونی اما اون...☆
☆وقتی مادرت جونشو فدا کرد تا زنده بمونی اما اون...☆
پارت 2
ویو یونگی:)
امروز روزی بود که لیا زندگیمو با دستای خودم خاک کردم ولی جاش ا. ت دخترمو نگهداشتم ••••
اجوما: قربان ا. ت خانوم بیتابی میکنن ب شیر مادر احتیاج دارن باید ازدواج کنید
یونگی: بده من بچرو
اجوما: بفرمایید
ا. ت رو بردم تو اتاق خوابم تو بغلم بود مثل فرشته ها خوابیده بودی(اوخی🥺) من همیشه با لیا دعوا میکردم و میگفتم ا. ت دخترم باید شبیه پدرش شه ولی اون حتی یکوچولو هم شبیهم نیس ولی اون باعث شد مادرش لیا تموم زندگیم بمیره ازت متنفرممممممممنمم ا. تتتتتتتتتتت
ویو راوی(خودم)
یونگی با تموم وجودش داد زد ازت متنفرم ا. ت و پالشو ور دلشت و گذاشت رو سر ا. ت کوچولو و خواست خفش کنه که خوشبختانه جیهوپ رسید.....
جیهوپ: یونگییییییی(یونگیو حل داد )
یونگی: چرا نمیزاری بکشمش؟(گریه و حرصی)
جیهوپ: چون تنها یادگاری لیا ا. ته اون بهت اعتماد کرد چون گفت میتونی پدر خوبی باشی و از تموم زندگیش محافظت کنی نه اینکه بکشیشششش
یونگی: منو ببخش لیا و سیاهی
15سال بعد:)
ویو ا. ت:)
سلام من ا. تم و امروز قراره بشه 16 سالم ذوغ شدیدی دارم اما پدرم هیچوقت واسم تولد نمیگیره ازم متنفره اون فقط برای بهترین چیزارو فراهم میکنه معلم خوب و..... اما نمیدونه من فقط دوس دارم یک بار بغلم کنه 😭😭😭من از عمو جیهوپ شنیده بودم که مادرم لیا ب خاطر من جونشو از دست داد الاهی بمیرم حتما بابام ب خاطر این ازم متنفره کاش ب دنیا نمیومدم اگه امشبم بابام بهم تبریک نگفت خودمو میکشم
و اینم بگم تنها کسی که از بچگیم بهم میرسید باهام مهربون بود عمو جیهوپ بود
(تق تق)
جیهوپ: اجازه ورود هست پرنسس؟
ا.ت: بلههههههه
جیهوپ: چ جذاب شدی کیوتچه
ا. ت: اوهوم(بقض)
جیهوپ: یا کوشولوی عمو چرا بغض کردی؟
ا. ت: من مامانمو میخواممم(😭😭😭😭)
(ادمینتون خودش بغضش گرفت😂😭)
جیهوپ: گریه نکن ببین کوک اومده هااااا
ا. ت: جدی؟ 😢🥺
جیهوپ: اره عمو فدات شه برو پیش دوستت
شرایط پارت بعد
25 لایک
پارت 2
ویو یونگی:)
امروز روزی بود که لیا زندگیمو با دستای خودم خاک کردم ولی جاش ا. ت دخترمو نگهداشتم ••••
اجوما: قربان ا. ت خانوم بیتابی میکنن ب شیر مادر احتیاج دارن باید ازدواج کنید
یونگی: بده من بچرو
اجوما: بفرمایید
ا. ت رو بردم تو اتاق خوابم تو بغلم بود مثل فرشته ها خوابیده بودی(اوخی🥺) من همیشه با لیا دعوا میکردم و میگفتم ا. ت دخترم باید شبیه پدرش شه ولی اون حتی یکوچولو هم شبیهم نیس ولی اون باعث شد مادرش لیا تموم زندگیم بمیره ازت متنفرممممممممنمم ا. تتتتتتتتتتت
ویو راوی(خودم)
یونگی با تموم وجودش داد زد ازت متنفرم ا. ت و پالشو ور دلشت و گذاشت رو سر ا. ت کوچولو و خواست خفش کنه که خوشبختانه جیهوپ رسید.....
جیهوپ: یونگییییییی(یونگیو حل داد )
یونگی: چرا نمیزاری بکشمش؟(گریه و حرصی)
جیهوپ: چون تنها یادگاری لیا ا. ته اون بهت اعتماد کرد چون گفت میتونی پدر خوبی باشی و از تموم زندگیش محافظت کنی نه اینکه بکشیشششش
یونگی: منو ببخش لیا و سیاهی
15سال بعد:)
ویو ا. ت:)
سلام من ا. تم و امروز قراره بشه 16 سالم ذوغ شدیدی دارم اما پدرم هیچوقت واسم تولد نمیگیره ازم متنفره اون فقط برای بهترین چیزارو فراهم میکنه معلم خوب و..... اما نمیدونه من فقط دوس دارم یک بار بغلم کنه 😭😭😭من از عمو جیهوپ شنیده بودم که مادرم لیا ب خاطر من جونشو از دست داد الاهی بمیرم حتما بابام ب خاطر این ازم متنفره کاش ب دنیا نمیومدم اگه امشبم بابام بهم تبریک نگفت خودمو میکشم
و اینم بگم تنها کسی که از بچگیم بهم میرسید باهام مهربون بود عمو جیهوپ بود
(تق تق)
جیهوپ: اجازه ورود هست پرنسس؟
ا.ت: بلههههههه
جیهوپ: چ جذاب شدی کیوتچه
ا. ت: اوهوم(بقض)
جیهوپ: یا کوشولوی عمو چرا بغض کردی؟
ا. ت: من مامانمو میخواممم(😭😭😭😭)
(ادمینتون خودش بغضش گرفت😂😭)
جیهوپ: گریه نکن ببین کوک اومده هااااا
ا. ت: جدی؟ 😢🥺
جیهوپ: اره عمو فدات شه برو پیش دوستت
شرایط پارت بعد
25 لایک
۶.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.