گروگان عشق
گروگان عشق
پارت 75
.
.
تهیونگ کنار ماوی دراز میکشه و ماوی رو میکشه داخل بغلش و دستشو میبره لای پای ماوی
+اهای چیکار میکنی؟
-بغلت میکنم... بم...
+چرا اینجوری میکنی ولم کن ببینم
ماوی از تهیونگ جدا میشه
-چیکار میکنی دیوونه؟
+بلند شدم رفتم لباس پوشیدم. بعد رفتم و صورتمو شستم. موهامو شونه کردم و بستمش ولی تهیونگ باز خوابید. میخواستم اذیتش کنم رفتم سمتش و پریدم روش
-یه چیز بزرگ افتاد روم که از خواب پریدم دیدم ماویه.کُپ کرده بودم
+چشماشو گرد کرده بود. خندم گرفت
+... خنده...
-به چی میخندی؟...اخم...
+هیچی... لبخند...
-میگن دیوونه ای بگو نه... اخم و لبخند...
+یااا چرا توهین میکنی؟... اخم و لبخند...
-الان تو از من طلبکاری؟ من باید عصبانی بشم
+چرااا؟؟!!!؟؟!!؟؟
-نکنه من پریدم روی تو؟
+اممم.خب خواستم تلافی کنم
-تلافیه چیو؟
+یااا تو لباسمو دراوردیا
-کار اشتباهی کردم. راحتت کردم...لبخند...
+نمیخوام راحت باشم
-مگه باتوعه
تهیونگ میچرخه. و میره بالای بدن ماوی
+تو دیوونه ای ولم کن
-درست گفتی من دیوونه ام.. دیوونه ی تو... بم و پوزخند...
ملک در اتاق رو میزنه
-کیه؟... بلند...
# منم بابایی
+ایی پاشو پاشو... اروم...
تهیونگ بلند میشه. ماوی هم همینطور
-بیا عزیزم
ملک میره داخل اتاق
+سلام عزیزم
# سلام مامانی
-چیشده دخترمون یاد ما افتاده؟.... لبخند....
# بابا من گشنمه
-پع.بگو واسه اینکه گشنت بود اومدی پیشم... لبخند...
# خب دستم نمیرسه به کابینت... مظلوم...
+آاا حالا چرا به بابات میگی. من اینجا هویجم؟... لبخند...
#... خنده...
-من بیشتر دوست داره. دخترم باباییه... پوزخند....
+هه.هه.خندیدم
# عهه حالا دعوا نکنین دیگه... کیوت...
+به بابات بگو
-آیی چقدر تو پررویی
# الان کی میاد به من خوراکی بده
+.-.من
تهیونگ و ماوی به هم نگاه میکنن
+من میرم... اخم...
-من میرم... اخم...
# چیشد؟... کیوت...
جونگ کوک و جنا. باری. جیمین و سونا میرن داخل اتاق
جونگ کوک کلشو میبره داخل اتاق
$سلا... عه ملک اینجا چیکار میکنه؟... تعجب...
# عمو کووووووک نجاتم بده.... کیوت...
$ب.برای چی... خنده....
#من دیوووونه شدم... کیوت...
$چیشده مگه؟.... لبخند...
# من فقط از مامان بابام خواستم بیان بهم خوراکی بدن ولی الان دارن دعوا میکنن... کیوت...
$ آووو پس بگو. بیا خودم بهت میدم... لبخند و دستشو گرفته سمت ملک...
ملک دست جونگ کوک رو میگیره بعد برمیگرده سمت بقیه و اروم میگه
$الان وقت خوبی برای کرم ریختن نیس.. بریم بریم.... اروم لبخند و چشمک...
2 ساعت بعد
ماوی و تهیونگ کنار هم خوابیده بودن
پارت 75
.
.
تهیونگ کنار ماوی دراز میکشه و ماوی رو میکشه داخل بغلش و دستشو میبره لای پای ماوی
+اهای چیکار میکنی؟
-بغلت میکنم... بم...
+چرا اینجوری میکنی ولم کن ببینم
ماوی از تهیونگ جدا میشه
-چیکار میکنی دیوونه؟
+بلند شدم رفتم لباس پوشیدم. بعد رفتم و صورتمو شستم. موهامو شونه کردم و بستمش ولی تهیونگ باز خوابید. میخواستم اذیتش کنم رفتم سمتش و پریدم روش
-یه چیز بزرگ افتاد روم که از خواب پریدم دیدم ماویه.کُپ کرده بودم
+چشماشو گرد کرده بود. خندم گرفت
+... خنده...
-به چی میخندی؟...اخم...
+هیچی... لبخند...
-میگن دیوونه ای بگو نه... اخم و لبخند...
+یااا چرا توهین میکنی؟... اخم و لبخند...
-الان تو از من طلبکاری؟ من باید عصبانی بشم
+چرااا؟؟!!!؟؟!!؟؟
-نکنه من پریدم روی تو؟
+اممم.خب خواستم تلافی کنم
-تلافیه چیو؟
+یااا تو لباسمو دراوردیا
-کار اشتباهی کردم. راحتت کردم...لبخند...
+نمیخوام راحت باشم
-مگه باتوعه
تهیونگ میچرخه. و میره بالای بدن ماوی
+تو دیوونه ای ولم کن
-درست گفتی من دیوونه ام.. دیوونه ی تو... بم و پوزخند...
ملک در اتاق رو میزنه
-کیه؟... بلند...
# منم بابایی
+ایی پاشو پاشو... اروم...
تهیونگ بلند میشه. ماوی هم همینطور
-بیا عزیزم
ملک میره داخل اتاق
+سلام عزیزم
# سلام مامانی
-چیشده دخترمون یاد ما افتاده؟.... لبخند....
# بابا من گشنمه
-پع.بگو واسه اینکه گشنت بود اومدی پیشم... لبخند...
# خب دستم نمیرسه به کابینت... مظلوم...
+آاا حالا چرا به بابات میگی. من اینجا هویجم؟... لبخند...
#... خنده...
-من بیشتر دوست داره. دخترم باباییه... پوزخند....
+هه.هه.خندیدم
# عهه حالا دعوا نکنین دیگه... کیوت...
+به بابات بگو
-آیی چقدر تو پررویی
# الان کی میاد به من خوراکی بده
+.-.من
تهیونگ و ماوی به هم نگاه میکنن
+من میرم... اخم...
-من میرم... اخم...
# چیشد؟... کیوت...
جونگ کوک و جنا. باری. جیمین و سونا میرن داخل اتاق
جونگ کوک کلشو میبره داخل اتاق
$سلا... عه ملک اینجا چیکار میکنه؟... تعجب...
# عمو کووووووک نجاتم بده.... کیوت...
$ب.برای چی... خنده....
#من دیوووونه شدم... کیوت...
$چیشده مگه؟.... لبخند...
# من فقط از مامان بابام خواستم بیان بهم خوراکی بدن ولی الان دارن دعوا میکنن... کیوت...
$ آووو پس بگو. بیا خودم بهت میدم... لبخند و دستشو گرفته سمت ملک...
ملک دست جونگ کوک رو میگیره بعد برمیگرده سمت بقیه و اروم میگه
$الان وقت خوبی برای کرم ریختن نیس.. بریم بریم.... اروم لبخند و چشمک...
2 ساعت بعد
ماوی و تهیونگ کنار هم خوابیده بودن
۴.۹k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.