پارت 10
(رفتیم کنار ساحل بچه ها داشتند بازی میکردند و میتسوری هی ات رو خیس میکرد)
ات: میتسوری نکن از آب خوشم نمیاد
میتسوری: مگه گربه ای میکنم و خوبم میکنم
ات: باشه بکن منم تو رو. خیس میکنم(با یه حرکت خفن میتسوری آب شد)
میتسوری: دادم ی.. خ م.. زنممممم
ات: حقته
شینوبو: حالا نوبت منه
ات: باشه
(شینوبو و میتسوری و ات همو خیس کردیم و رفتیم بیرون)
رنگکوکو: مجبور بودین الان همتون یخ میزنید
ات: من که عادت دارم یخ نمیزنم
شینوبو: ولی میتسوری بدجوری یخ زده
ات: آره
میتسوری: واییی یککییی کمککک ام کنههه داررمم یخخخ ممیییزنم
شینوبو: بیا بریم امارت پروانه تا سرما نخوردی
میتسوری: باوشع
ات: منم میام
شینوبو: باشه
(رفتیم به امارت پروانه)
از زبان مویچیرو
(ات و بقیه رفتند و من هم میخواستم برم پیش ات که تنگن گفت)
تنگن: مویچیرو چرا با ما سردی ولی با ات گرمی
مویچیرو: نه اصلانم اینطور نیست
اوبانای: تنگن خنگ تر از تو ندیدم خیلی معلومه اونا عاشق همن
تنگن: اصلا زرق و برق نبود من خنگ نیستم 😐
اوبانای:(رفتم سانمی رو خیس کردم و سانمی دادو بیداد کرد)
سانمی:میکشمت اوبانای 💢💢💢💢
اوبانای: توهم خیسم کن
سانمی: بزای خیس کردنت خفت میکنم
مویچیرو: من دیگه میرم
اوبانای: نه اول منو نجات بده بعد برو
مویچیرو: من در دسترس نیستم بای
اوبانای: سانم جون من غلط کردم
سانمی: بیا اینجا ببیتم 💢
از زبان مویچیرو
(رفتم پیش میتسوری که بپرسم)
مویچیرو: میتسوری میشه از ات بپرسی تولدش کی هس؟
میتسوری: باشههه میپرسممم میخوای غافلگیرش کنیی
مویچیرو: آره کمکم میکنی
میتسوری: قبوله (رفتم پیش ات و پرسیدم)
میتسوری: ات تولدت کی هست؟
ات: تولد من دو هفته دیگه است چطور؟
میتسوری: هیچی همینطوری
ات: آهان باشه
میتسوری:خدافظ(رفتم پیش مویچیرو)
مویچیرو: پرسیدی؟
میتسوری: آره پرسیدم دو هفته دیگه است
مویچیرو: باشه
میتسوری: چطوره از بقیه هم کمک بخواهیم
مویچیرو: خب باشه ولی ات نباید بفهمه
اوبانای : راجب چی و اینکه نزدیک میتسوری من نشو
میتسوری: نزدیک من نشده که عجب احمقی هستی اون عاشق ات است و اینکه راجب تولدش داشتیم حرف میزدیم
اوبانای: آهان پس میخواهید ات رو غافلگیر کنید
مویچیرو: درسته
(که گیو اومد)
گیو: من مسئول برنامه هستم
اوبانای: از کی تاحالا اینجا بودی؟
گی: از اولش
مویچیرو: باشه
میتسوری: من یه نقشه دارم
گیو و اوبانای و مویچیرو: بگووو
میتسوری: چطوره بگیم به مویچیرو حمله شده و بعد یکیتون اون رو میاره
گیو: خوبه
شینوبو: منم هستم
اوبانای: یاخدا تو هم اینجایی
شینوبو: آره
گیو: خب ببینید میتسوری مسئول تزیینات هس و شینوبو و من مسئول آوردن ات هستیم
اوبانای: پس من چی
شینوبو: تو به میتسوری کمک کن
اوبانای: قبولهه
ات: میتسوری نکن از آب خوشم نمیاد
میتسوری: مگه گربه ای میکنم و خوبم میکنم
ات: باشه بکن منم تو رو. خیس میکنم(با یه حرکت خفن میتسوری آب شد)
میتسوری: دادم ی.. خ م.. زنممممم
ات: حقته
شینوبو: حالا نوبت منه
ات: باشه
(شینوبو و میتسوری و ات همو خیس کردیم و رفتیم بیرون)
رنگکوکو: مجبور بودین الان همتون یخ میزنید
ات: من که عادت دارم یخ نمیزنم
شینوبو: ولی میتسوری بدجوری یخ زده
ات: آره
میتسوری: واییی یککییی کمککک ام کنههه داررمم یخخخ ممیییزنم
شینوبو: بیا بریم امارت پروانه تا سرما نخوردی
میتسوری: باوشع
ات: منم میام
شینوبو: باشه
(رفتیم به امارت پروانه)
از زبان مویچیرو
(ات و بقیه رفتند و من هم میخواستم برم پیش ات که تنگن گفت)
تنگن: مویچیرو چرا با ما سردی ولی با ات گرمی
مویچیرو: نه اصلانم اینطور نیست
اوبانای: تنگن خنگ تر از تو ندیدم خیلی معلومه اونا عاشق همن
تنگن: اصلا زرق و برق نبود من خنگ نیستم 😐
اوبانای:(رفتم سانمی رو خیس کردم و سانمی دادو بیداد کرد)
سانمی:میکشمت اوبانای 💢💢💢💢
اوبانای: توهم خیسم کن
سانمی: بزای خیس کردنت خفت میکنم
مویچیرو: من دیگه میرم
اوبانای: نه اول منو نجات بده بعد برو
مویچیرو: من در دسترس نیستم بای
اوبانای: سانم جون من غلط کردم
سانمی: بیا اینجا ببیتم 💢
از زبان مویچیرو
(رفتم پیش میتسوری که بپرسم)
مویچیرو: میتسوری میشه از ات بپرسی تولدش کی هس؟
میتسوری: باشههه میپرسممم میخوای غافلگیرش کنیی
مویچیرو: آره کمکم میکنی
میتسوری: قبوله (رفتم پیش ات و پرسیدم)
میتسوری: ات تولدت کی هست؟
ات: تولد من دو هفته دیگه است چطور؟
میتسوری: هیچی همینطوری
ات: آهان باشه
میتسوری:خدافظ(رفتم پیش مویچیرو)
مویچیرو: پرسیدی؟
میتسوری: آره پرسیدم دو هفته دیگه است
مویچیرو: باشه
میتسوری: چطوره از بقیه هم کمک بخواهیم
مویچیرو: خب باشه ولی ات نباید بفهمه
اوبانای : راجب چی و اینکه نزدیک میتسوری من نشو
میتسوری: نزدیک من نشده که عجب احمقی هستی اون عاشق ات است و اینکه راجب تولدش داشتیم حرف میزدیم
اوبانای: آهان پس میخواهید ات رو غافلگیر کنید
مویچیرو: درسته
(که گیو اومد)
گیو: من مسئول برنامه هستم
اوبانای: از کی تاحالا اینجا بودی؟
گی: از اولش
مویچیرو: باشه
میتسوری: من یه نقشه دارم
گیو و اوبانای و مویچیرو: بگووو
میتسوری: چطوره بگیم به مویچیرو حمله شده و بعد یکیتون اون رو میاره
گیو: خوبه
شینوبو: منم هستم
اوبانای: یاخدا تو هم اینجایی
شینوبو: آره
گیو: خب ببینید میتسوری مسئول تزیینات هس و شینوبو و من مسئول آوردن ات هستیم
اوبانای: پس من چی
شینوبو: تو به میتسوری کمک کن
اوبانای: قبولهه
۲.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.