خبپارت۷
خبپارت۷
از زبان جیمین رفتم تو اتاقی که لیسا توش بود بغضم گرفت که خواهر کوچولوم الان رو تخته بیمارستان هست
جیمین: خواهر کوچولو نمیخوای بیدار بشی دلم برات تنگ شده
از زبان لیسا: با حس خیسی رو دستم چشمام رو باز کردم دیدم تو بیمارستانم چه اتفاقی افتاده من چرا تو بیمارستانم هزاران سوالا ذهنمو درگیر کرد و باعث شد سرم هم درد بگیره هم گیج بره و گفتم:اخخخخ
که جیمین سرش رو با تعجب آورد بالا سرم وحشتناک گیج میرف خواستم چیزی بگم که
جیمین محکم بغلم کرد تو شک بودم تو بغلم مثل بچه کوچولوها گریه میکرد بهش گفتم: ششششش گریه نکن چرا گریه میکنی اروم باش
جیمین: هققق چرا مراقب خودت نیستی هققق نمیگی هق من هق هق نگرانت میشم هققق
لیسا: هی هی گریه نکن اشکال نداره پیش میاد دیگه شششش اروم باش
جیمین: تا دوروز دیگه حق نداری تمرین کنی
لیسا: چیی دو روز ولی من باید تمرین کنم تا برای مراسم آماده باشم
جیمین: همین که گفتم دکتر گفت باید استراحت کنی و از چیزی که فکر میکرد بدتر شدی
لیسا: ولی اخه دو روز زیاده
جیمین: دو روز کجاش زیاده اتفاقا خیلی هم کمه باید بیشتر از این استراحت کنی
لیسا: ولی
جیمین: همین که هست حالا خیلی هم به خودت فشار نیار دراز بکش تا به دکتر بگم بیاد
لیسا: من حالم خوبه نمیخواد بهش بگی
جیمین: اره اون اخی که گفتی رو شنیدم بشین سرجات تا بیام
جیمین رفت تا دکتر رو بیاره
از زبان جیمین رفتم تو اتاقی که لیسا توش بود بغضم گرفت که خواهر کوچولوم الان رو تخته بیمارستان هست
جیمین: خواهر کوچولو نمیخوای بیدار بشی دلم برات تنگ شده
از زبان لیسا: با حس خیسی رو دستم چشمام رو باز کردم دیدم تو بیمارستانم چه اتفاقی افتاده من چرا تو بیمارستانم هزاران سوالا ذهنمو درگیر کرد و باعث شد سرم هم درد بگیره هم گیج بره و گفتم:اخخخخ
که جیمین سرش رو با تعجب آورد بالا سرم وحشتناک گیج میرف خواستم چیزی بگم که
جیمین محکم بغلم کرد تو شک بودم تو بغلم مثل بچه کوچولوها گریه میکرد بهش گفتم: ششششش گریه نکن چرا گریه میکنی اروم باش
جیمین: هققق چرا مراقب خودت نیستی هققق نمیگی هق من هق هق نگرانت میشم هققق
لیسا: هی هی گریه نکن اشکال نداره پیش میاد دیگه شششش اروم باش
جیمین: تا دوروز دیگه حق نداری تمرین کنی
لیسا: چیی دو روز ولی من باید تمرین کنم تا برای مراسم آماده باشم
جیمین: همین که گفتم دکتر گفت باید استراحت کنی و از چیزی که فکر میکرد بدتر شدی
لیسا: ولی اخه دو روز زیاده
جیمین: دو روز کجاش زیاده اتفاقا خیلی هم کمه باید بیشتر از این استراحت کنی
لیسا: ولی
جیمین: همین که هست حالا خیلی هم به خودت فشار نیار دراز بکش تا به دکتر بگم بیاد
لیسا: من حالم خوبه نمیخواد بهش بگی
جیمین: اره اون اخی که گفتی رو شنیدم بشین سرجات تا بیام
جیمین رفت تا دکتر رو بیاره
۳۸۹
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.