یک ساعت بعد
یک ساعت بعد
ماریانا:چرا بهش نمیگی؟؟
ا/ت: هوم توهم فهمیدی؟؟
ماریانا:معلومه داری بهش فک میکنی
ا/ت:اوووف یک ماه پیش بهم اعتراف کرد ولی نمیدونم چرا نمیتونم بهش بگم
ماریانا:برو بخواب همه چیزو راجب میراث هم فهیدی دیه
ا/ت:اره
فقط جالب تو زنده ای
ماریانا:خخخ فکنکن زیاد فقط برو به فکر عشقت باش
ا/ت:اهوم
کل خونه خوابیده بودن رفتم توی آشپز خونه ک جونگ کوک رو دیدم دستش سه تا قرص بود داشت باهم میخورد ک دوییدم سمتش زدم روی دستش قرص ها همه ریخت
چیکار میکنی؟؟؟
کوکی:مگه برات مهمه؟؟ولم کن
ا/ت:دارم میگم چیکار میکنی چرل قرص میخوری دیوونه شدییی؟؟
کوکی:اره دیوونه شدم وقتی نمیدونی عشقت دوست داره یا نه میخوای چیکار کنمم؟؟
ا/ت:نتونستم جلوی خودم رو بگیرم خوابوندم توی گوشش که سرش با شدت چرخید چشمام اشکجم شده بود دستش رو گرفتم بردمش بیرونخونه
چون من بهت جواب ندادم داری خودت رو از بین میبری انقدر ارزش دارممم؟؟؟
کوکی:اره مال من داری خیلی هم داری چندبار ازت کتک خوردم ولی بازم به پات موندم چیکار کنممم ذیگههه
ا/ت:جونگ کوک من خودمم نمیدونم نمیدونم با بلندترین صدا زدم زیر گریه نشستم روی زمین و به درخت تکیه داد هق میزدم پشتشون درخت دیوار بود و فاصلشون زیاد نبود
کوکی:وقتی اونجوری دیدمش نتونستمگریم رو نگه دارم رفتم سمتش خودمم گریه میکردم چسیبده بود به دیوار منم به اون چسبیده بودم
باباشه گریه نکن ا/تت گریه نکن
ا/ت:معذرت میخوام جونگ کوک خیلی اذیتت کردم ببخشیدد هق هق
کوکی:باشه باشه بخشیدم باشه
پارت سوم فصل دوم🔮🐺
ماریانا:چرا بهش نمیگی؟؟
ا/ت: هوم توهم فهمیدی؟؟
ماریانا:معلومه داری بهش فک میکنی
ا/ت:اوووف یک ماه پیش بهم اعتراف کرد ولی نمیدونم چرا نمیتونم بهش بگم
ماریانا:برو بخواب همه چیزو راجب میراث هم فهیدی دیه
ا/ت:اره
فقط جالب تو زنده ای
ماریانا:خخخ فکنکن زیاد فقط برو به فکر عشقت باش
ا/ت:اهوم
کل خونه خوابیده بودن رفتم توی آشپز خونه ک جونگ کوک رو دیدم دستش سه تا قرص بود داشت باهم میخورد ک دوییدم سمتش زدم روی دستش قرص ها همه ریخت
چیکار میکنی؟؟؟
کوکی:مگه برات مهمه؟؟ولم کن
ا/ت:دارم میگم چیکار میکنی چرل قرص میخوری دیوونه شدییی؟؟
کوکی:اره دیوونه شدم وقتی نمیدونی عشقت دوست داره یا نه میخوای چیکار کنمم؟؟
ا/ت:نتونستم جلوی خودم رو بگیرم خوابوندم توی گوشش که سرش با شدت چرخید چشمام اشکجم شده بود دستش رو گرفتم بردمش بیرونخونه
چون من بهت جواب ندادم داری خودت رو از بین میبری انقدر ارزش دارممم؟؟؟
کوکی:اره مال من داری خیلی هم داری چندبار ازت کتک خوردم ولی بازم به پات موندم چیکار کنممم ذیگههه
ا/ت:جونگ کوک من خودمم نمیدونم نمیدونم با بلندترین صدا زدم زیر گریه نشستم روی زمین و به درخت تکیه داد هق میزدم پشتشون درخت دیوار بود و فاصلشون زیاد نبود
کوکی:وقتی اونجوری دیدمش نتونستمگریم رو نگه دارم رفتم سمتش خودمم گریه میکردم چسیبده بود به دیوار منم به اون چسبیده بودم
باباشه گریه نکن ا/تت گریه نکن
ا/ت:معذرت میخوام جونگ کوک خیلی اذیتت کردم ببخشیدد هق هق
کوکی:باشه باشه بخشیدم باشه
پارت سوم فصل دوم🔮🐺
۸.۴k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.