𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 ۲۳
(عشق دشوار پارت ۲۳)
بعد از چند مین از هم جدا شدیم
+ممنونم
_ خواهش میکنم
+ ..(لبخند)
_ بستنی میخوری
+ارههه
_ بیا بریم بستنی بخوریم
باهم رفتیم و تهیونگ رفت بستنی هارو بخره
_ چه طعمی دوست داری
+ من شکلاتی
_ اهوم
رو یه صندلی نشسته بودم و به کار هایی که امروز باهم انجام داده بودیم فکر میکردم وسط این فکر کردنام نگو یه لبخند بزرگ اومده بود رو لبام که با صدای تهیونگ به خودم اومد
_به چی فکر میکنی که نیشت تا بناگوش بازه
+ه..ها هیچی
_بیا اینم بستنیت
بستنی منو داد و مال خودش رو تو اونیکی دستش گرفت و نشست کنارم
داشتیم بستنی هامون رو میخوردیم که حس کرم ریزیم فوران شد برا همین یهو یه لیس از بستنی تهیونگ زدم
+ هومممم خوشمزست طعمش توتفرنگیه 😋😋
(تهیونگ ویو)
داشتیم بستنیمون رو میخوردیم که جینا یه لیس از بستنی من زد واییی خدا یه بشر چقدر میتونه انقدر کیوت باشه هم در اینحال جذاب و تو دل برو دلم میخواد یه لقمه چپش کنم که دیدم یکم از بستنی مالیده شده به گوشه لبش انگشت شستم رو بردم سمت لباش و بستنی گوشه لبش رو پاک کردم اونم با چشمایی که داشت از حدقه بیرون میومد زل زده بود بهم
(پایان تهیونگ ویو)
+چیکار میکنی
_ وقتی حواست پرت شده بود به خوردن بستنی من گوشه لبت رو که مثل بچه ها بستنی مالونده بودی رو پاک میکنم (خنده)
+ هییی من بچه نیستم
_ من که یه بچه غر غرو جلوم میبینم
+مسخرم نکن 😠🥺
_ باشه بابا کاریت ندارم 😄
نگاهم رو از تهیونگ گرفتم و دادم سمت رو بروم و به خوردن بستنی ادامه دادم هر دو مون که بستنیمون رو خوردیم و تموم شد بلند شدیم
_ بریم خونه
+ اره خیلی خستم
_باشه پس بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم بعد از چند مین رسیدیم خونه هر کدوممون رفت تو اتاق خودش خیلی خسته بودم برا اینکه خستگیم در بره رفتم و یه دوش گرفتم و اومدم نشستم رو تختم همونجوری که حوله رو پیچیده بودم دور بدم شنیدم که در میزنن
_میتونم بیام تو
+ نه نه
_ چرا
+ چون لباسی تو تنم نیست
_ چرا لباس تنت نیست
+ چون از حموم در اومدم
_ اوکی
+ نیای تو ها همون جا منتظر باش وقتی کارم تموم شد خودم درو باز میکنم
_ باشههه
سریع یه دست لباس خواب از تو کشو برداشتم و پوشیدم و حوله رو پیچیدم سرم چون موهام خیس بود سرما نخورم
_نمیخوای درو باز کنی
+ اومدم
رفتم و درو باز کردم
+چیکارم داشتی
_ من خوابم نمیاد
+ چیکار کنم بیام برات لالایی بخونم
_نه
+من رفتم بخوابم
_ هی کجا میری
میخواستم برم تو اتاقم که مچ دستم رو گرفت و برگردوند سمت خودش و این باعث شدن بدنمون بهم بخوره چند لحضه همونجوری خشکمون زده بود و درست تو چشمای هم زل زده بودیم که تهیونگ ولم کرد و این باعث شد من بیفتم زمین
+آخخخخ
شرطا : ۲۰ تا لایک ❤ ۲۰ تا کامنت 🗨
بعد از چند مین از هم جدا شدیم
+ممنونم
_ خواهش میکنم
+ ..(لبخند)
_ بستنی میخوری
+ارههه
_ بیا بریم بستنی بخوریم
باهم رفتیم و تهیونگ رفت بستنی هارو بخره
_ چه طعمی دوست داری
+ من شکلاتی
_ اهوم
رو یه صندلی نشسته بودم و به کار هایی که امروز باهم انجام داده بودیم فکر میکردم وسط این فکر کردنام نگو یه لبخند بزرگ اومده بود رو لبام که با صدای تهیونگ به خودم اومد
_به چی فکر میکنی که نیشت تا بناگوش بازه
+ه..ها هیچی
_بیا اینم بستنیت
بستنی منو داد و مال خودش رو تو اونیکی دستش گرفت و نشست کنارم
داشتیم بستنی هامون رو میخوردیم که حس کرم ریزیم فوران شد برا همین یهو یه لیس از بستنی تهیونگ زدم
+ هومممم خوشمزست طعمش توتفرنگیه 😋😋
(تهیونگ ویو)
داشتیم بستنیمون رو میخوردیم که جینا یه لیس از بستنی من زد واییی خدا یه بشر چقدر میتونه انقدر کیوت باشه هم در اینحال جذاب و تو دل برو دلم میخواد یه لقمه چپش کنم که دیدم یکم از بستنی مالیده شده به گوشه لبش انگشت شستم رو بردم سمت لباش و بستنی گوشه لبش رو پاک کردم اونم با چشمایی که داشت از حدقه بیرون میومد زل زده بود بهم
(پایان تهیونگ ویو)
+چیکار میکنی
_ وقتی حواست پرت شده بود به خوردن بستنی من گوشه لبت رو که مثل بچه ها بستنی مالونده بودی رو پاک میکنم (خنده)
+ هییی من بچه نیستم
_ من که یه بچه غر غرو جلوم میبینم
+مسخرم نکن 😠🥺
_ باشه بابا کاریت ندارم 😄
نگاهم رو از تهیونگ گرفتم و دادم سمت رو بروم و به خوردن بستنی ادامه دادم هر دو مون که بستنیمون رو خوردیم و تموم شد بلند شدیم
_ بریم خونه
+ اره خیلی خستم
_باشه پس بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم بعد از چند مین رسیدیم خونه هر کدوممون رفت تو اتاق خودش خیلی خسته بودم برا اینکه خستگیم در بره رفتم و یه دوش گرفتم و اومدم نشستم رو تختم همونجوری که حوله رو پیچیده بودم دور بدم شنیدم که در میزنن
_میتونم بیام تو
+ نه نه
_ چرا
+ چون لباسی تو تنم نیست
_ چرا لباس تنت نیست
+ چون از حموم در اومدم
_ اوکی
+ نیای تو ها همون جا منتظر باش وقتی کارم تموم شد خودم درو باز میکنم
_ باشههه
سریع یه دست لباس خواب از تو کشو برداشتم و پوشیدم و حوله رو پیچیدم سرم چون موهام خیس بود سرما نخورم
_نمیخوای درو باز کنی
+ اومدم
رفتم و درو باز کردم
+چیکارم داشتی
_ من خوابم نمیاد
+ چیکار کنم بیام برات لالایی بخونم
_نه
+من رفتم بخوابم
_ هی کجا میری
میخواستم برم تو اتاقم که مچ دستم رو گرفت و برگردوند سمت خودش و این باعث شدن بدنمون بهم بخوره چند لحضه همونجوری خشکمون زده بود و درست تو چشمای هم زل زده بودیم که تهیونگ ولم کرد و این باعث شد من بیفتم زمین
+آخخخخ
شرطا : ۲۰ تا لایک ❤ ۲۰ تا کامنت 🗨
۲۱.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.