فیک بیمار دیوونه فصل ۲
ویو ا.ت*
شام رو عاضر کردم و رفتم همه رو صدا کردم سر میز شام نشستیم و داشتم به جیهو غذا میدادم ولی خیلی عجیب بود لیسا اصلا ب بچه اهمنیت نمیداد جیهوپ بهش غذا میداد عجیبه شب شد و همه رفتن خاب بچه ها قرار بود پیش مادر و پدرشون بخابن اخه جیهو گفت میرم پیش مامان و بابا دختر اونا هم اینو گفت همه تو خاب بودیم نصف شب بود خابیده بودم احساس کردم یکی داره بیدارم میکنه چشامو باز کردم دیدم دختر لیسا و جیهوپ هست بیدارم کرده اولش نگران شدم و ترسیدم فک کردم چیزیش شده زود بلند شدم...
ا.ت: چیزی شده عمه؟!
جی هوآ: عمه من میشه پیش شما بخابم(بغض)
ا.ت: چرا عزیزم چی شده؟
جی هوآ: مامان و بابام منو از اتاق بیرون کردن بعد دعوا کردن (گریه کردن عرر..)
تهیونگ بیدار شود
تهیونگ: چی شده عمو تو اینجا چیکار میکنی؟!
ا.ت:مامان و باباش دعوا کردن اینو از اتاق بیرون کردن اومده اینجا
تهیونگ: چیزی نیس عمو بیا پیش ما بخاب ببینم چی شده
جی هوآ: باش(آب دماغشو میکشه فین فین🤧)
بچه ها خابن ولی ا.ت و تهیونگ نه!
تهیونگ: ا.ت
ا.ت: جانم؟
تهیونگ: باز چی شده ک اینا دعوا کردن ؟
ا.ت: چمدونم
تهیونگ: هوووف هزار دفعه گفتم بهشون جلو بچه از این کارا نکنن تاثیر بدی روش داره ولی گوش نمیدن
ا.ت: همم
تهیونگ: بریم بهشون سر بزنیم؟!
ا.ت: تهیونگ بیخیال بخاب مسائل زناشویی خودشونع ب خودشون ربط داره فردا ازشون میپرسی و میگی دیگ جلو بچه این کارو نکن اگ گوش کردن و نکردن هیچ اگم نکردن بیخیال زندگی خودشونه
تهیونگ: درسته ولی من دلم برا این بچه میسوزه
ا.ت: بیخیال بیا بخابیم
تهیونگ: اوکی شب بخیر بیب
ا.ت: شب خوش لاوم
صبح**
ا.ت ویو*
جیهو رو آماده کرده بودم و منم آماده شدم تا ببرمش مهدکودک(نمیدونم چن سالگی میرن مهد کودک اگ غلط گفتم شما ببخشین ب بزرگیتون🙂😄) سوار ماشین شدم و جیهو رو تو صندلی گذاشته بودم و راه اوفتادم سمت مهد گذاشتمش و بوسش کردم و دوباره برگشتم خونه که همه بیدار بودن رفتم دیدم انگار صورت لیسا کبود شده بود سیلی خورده بود گوشه لبش زخم بود ایشش ب من چ رفتم نشستم سر سفره..
تهیونگ: کجا بودی صبح اول ن تو هستی ن جیهو؟!
ا.ت: عا.. خوب بردمش مهد دیگ
تهیونگ: صبحونه خود؟
ا.ت: مگه میشه نخوره خیلی خوبم خورد
تهیونگ: خوبه
ا.ت: شرکت نمیری؟!
جیهوپ: دیگ نه نمیره ما امدیم اینجا تا بگردیم با شما ن اینکه این عاقا بره مثل همیشه سر کار روزانش
تهیونگ: خنده** درسته ... دو ساعت دیگ میریم بیرون خوبه؟!
جیهوپ : عامم خوبه مگه نه عزیزم؟!
لیسا:ا..اره
تهیونگ: باش... جیهوپ ی دقیقه باهام میای حرف بزنیم؟!
جیهوپ: باشه
جیهوپ و تهیونگ داخل اتاق**
جیهوپ: خب چی میخای بگی؟!
تهیونگ: تو چیزی نمیخای بگی چی شده؟!
جیهوپ: ن مثلا چی؟!
تهیونگ: مثلا دیشب ... داشتین دعوا میکردین درک میکنم زن و شوهر...
شام رو عاضر کردم و رفتم همه رو صدا کردم سر میز شام نشستیم و داشتم به جیهو غذا میدادم ولی خیلی عجیب بود لیسا اصلا ب بچه اهمنیت نمیداد جیهوپ بهش غذا میداد عجیبه شب شد و همه رفتن خاب بچه ها قرار بود پیش مادر و پدرشون بخابن اخه جیهو گفت میرم پیش مامان و بابا دختر اونا هم اینو گفت همه تو خاب بودیم نصف شب بود خابیده بودم احساس کردم یکی داره بیدارم میکنه چشامو باز کردم دیدم دختر لیسا و جیهوپ هست بیدارم کرده اولش نگران شدم و ترسیدم فک کردم چیزیش شده زود بلند شدم...
ا.ت: چیزی شده عمه؟!
جی هوآ: عمه من میشه پیش شما بخابم(بغض)
ا.ت: چرا عزیزم چی شده؟
جی هوآ: مامان و بابام منو از اتاق بیرون کردن بعد دعوا کردن (گریه کردن عرر..)
تهیونگ بیدار شود
تهیونگ: چی شده عمو تو اینجا چیکار میکنی؟!
ا.ت:مامان و باباش دعوا کردن اینو از اتاق بیرون کردن اومده اینجا
تهیونگ: چیزی نیس عمو بیا پیش ما بخاب ببینم چی شده
جی هوآ: باش(آب دماغشو میکشه فین فین🤧)
بچه ها خابن ولی ا.ت و تهیونگ نه!
تهیونگ: ا.ت
ا.ت: جانم؟
تهیونگ: باز چی شده ک اینا دعوا کردن ؟
ا.ت: چمدونم
تهیونگ: هوووف هزار دفعه گفتم بهشون جلو بچه از این کارا نکنن تاثیر بدی روش داره ولی گوش نمیدن
ا.ت: همم
تهیونگ: بریم بهشون سر بزنیم؟!
ا.ت: تهیونگ بیخیال بخاب مسائل زناشویی خودشونع ب خودشون ربط داره فردا ازشون میپرسی و میگی دیگ جلو بچه این کارو نکن اگ گوش کردن و نکردن هیچ اگم نکردن بیخیال زندگی خودشونه
تهیونگ: درسته ولی من دلم برا این بچه میسوزه
ا.ت: بیخیال بیا بخابیم
تهیونگ: اوکی شب بخیر بیب
ا.ت: شب خوش لاوم
صبح**
ا.ت ویو*
جیهو رو آماده کرده بودم و منم آماده شدم تا ببرمش مهدکودک(نمیدونم چن سالگی میرن مهد کودک اگ غلط گفتم شما ببخشین ب بزرگیتون🙂😄) سوار ماشین شدم و جیهو رو تو صندلی گذاشته بودم و راه اوفتادم سمت مهد گذاشتمش و بوسش کردم و دوباره برگشتم خونه که همه بیدار بودن رفتم دیدم انگار صورت لیسا کبود شده بود سیلی خورده بود گوشه لبش زخم بود ایشش ب من چ رفتم نشستم سر سفره..
تهیونگ: کجا بودی صبح اول ن تو هستی ن جیهو؟!
ا.ت: عا.. خوب بردمش مهد دیگ
تهیونگ: صبحونه خود؟
ا.ت: مگه میشه نخوره خیلی خوبم خورد
تهیونگ: خوبه
ا.ت: شرکت نمیری؟!
جیهوپ: دیگ نه نمیره ما امدیم اینجا تا بگردیم با شما ن اینکه این عاقا بره مثل همیشه سر کار روزانش
تهیونگ: خنده** درسته ... دو ساعت دیگ میریم بیرون خوبه؟!
جیهوپ : عامم خوبه مگه نه عزیزم؟!
لیسا:ا..اره
تهیونگ: باش... جیهوپ ی دقیقه باهام میای حرف بزنیم؟!
جیهوپ: باشه
جیهوپ و تهیونگ داخل اتاق**
جیهوپ: خب چی میخای بگی؟!
تهیونگ: تو چیزی نمیخای بگی چی شده؟!
جیهوپ: ن مثلا چی؟!
تهیونگ: مثلا دیشب ... داشتین دعوا میکردین درک میکنم زن و شوهر...
۳۶.۹k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.