زندگی فوق العاده ی من p2
+ سه نفره در حال غذا خوردن +
ا.ت : واقعا مثل سگ گشنم بود
چند دیقه بعد گوشیم زنگ خورد . ممانم بود . جواب دادم
( مکالمه مامان ا.ت و خود ا.ت )
ا.ت : الو.......
م. ات : سلام دخترم . خوبی ؟؟ میگم من رسیدم خونه . دیگه دیره شمام بیاین ساعت شیشه قراره شیش و نیم بارون بباره . چون خونمون دوره یه چتر از یه مغازه بگیرین و زود بیاین .
ات : باشه ...
+ غذا شونو تموم کردن +
رفتیم از یه مغازه چتر گرفتیم . دیدیم بارون شروع شده
چتر بزرگ بود و سه نفری راحت زیرش جا شدیم و بدو بدو رفتیم
بعد یه ساعت رسیدیم خونه
رفتم لباسامو عوض کنم که تو کمدم یچیری دیدم . اون شبیه یچیزی بود ولی نمی دونم چی.....می دونما ولی اسمش یادم رفته
........... ................ ....ٔ...... ...اممممممم....... ولش بابا
صدای آیفون خونه در اومد
رفتم ببینم کیه
ات : بله...
؟ : سلام
ات : شما ؟؟ ....
؟: .....
ات : میشه یکم برین عقب ؟؟
؟ : ....
هیچی نگفت و همینجوری رفت عقب
قیافش کپی بابام بود و صداشم یکم شبیه صدای بابام بود
بغض سنگینی تو گلوم گیر کرد
( فلش بک )
داشتم از مدرسه بر می گشتم که گوشیم زنگ خورد . مامانم بود
ات : بله ...
م . ات : سلام ات خوبی ؟؟؟ زود بیا خونه کارت دارم . زود باشششش
ات : چشم الان میام ( با نگرانی خیلی زیاد )
بدو بدو رفتم بطرف خونه . وااااای قراره چی بشههههه ؟؟؟
بالاخره رسیدم . مامنم از پنجره منو دی و درو باز کرد
رفتم تو
دیدمممم ....ٔ..
ا.ت : واقعا مثل سگ گشنم بود
چند دیقه بعد گوشیم زنگ خورد . ممانم بود . جواب دادم
( مکالمه مامان ا.ت و خود ا.ت )
ا.ت : الو.......
م. ات : سلام دخترم . خوبی ؟؟ میگم من رسیدم خونه . دیگه دیره شمام بیاین ساعت شیشه قراره شیش و نیم بارون بباره . چون خونمون دوره یه چتر از یه مغازه بگیرین و زود بیاین .
ات : باشه ...
+ غذا شونو تموم کردن +
رفتیم از یه مغازه چتر گرفتیم . دیدیم بارون شروع شده
چتر بزرگ بود و سه نفری راحت زیرش جا شدیم و بدو بدو رفتیم
بعد یه ساعت رسیدیم خونه
رفتم لباسامو عوض کنم که تو کمدم یچیری دیدم . اون شبیه یچیزی بود ولی نمی دونم چی.....می دونما ولی اسمش یادم رفته
........... ................ ....ٔ...... ...اممممممم....... ولش بابا
صدای آیفون خونه در اومد
رفتم ببینم کیه
ات : بله...
؟ : سلام
ات : شما ؟؟ ....
؟: .....
ات : میشه یکم برین عقب ؟؟
؟ : ....
هیچی نگفت و همینجوری رفت عقب
قیافش کپی بابام بود و صداشم یکم شبیه صدای بابام بود
بغض سنگینی تو گلوم گیر کرد
( فلش بک )
داشتم از مدرسه بر می گشتم که گوشیم زنگ خورد . مامانم بود
ات : بله ...
م . ات : سلام ات خوبی ؟؟؟ زود بیا خونه کارت دارم . زود باشششش
ات : چشم الان میام ( با نگرانی خیلی زیاد )
بدو بدو رفتم بطرف خونه . وااااای قراره چی بشههههه ؟؟؟
بالاخره رسیدم . مامنم از پنجره منو دی و درو باز کرد
رفتم تو
دیدمممم ....ٔ..
۳.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.