آن داغ ننگ خورده که میخندید
آن داغ ننگ خورده که میخندید
بر طعنه های بیهده،من بودم
گفتم: که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که "زن" بودم
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمیبینم
نوری ز صبح روشن بیداری
فروغ فرخزاد
بر طعنه های بیهده،من بودم
گفتم: که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که "زن" بودم
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمیبینم
نوری ز صبح روشن بیداری
فروغ فرخزاد
۱.۴k
۱۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.