(اولین حس)پارت سوم
(اولین حس)پارت سوم
الیزا:تو کی هستی؟
#:پارک جیمین
الیزا از اینکه میفهمه اون رئیسه جا میخوره و ابرو بالا میندازه و دستش رو شل میکنه و بلند میشه:
الیزا:تو رئیسی؟پس توی اتاق کیه؟
جیمین بعد از چند تا سرفه گردنش رو میگیره:
جیمین:توی اتاق هیچ کس نیست
الیزا:عذر میخوام نمیدونستم شمایید
جیمین:یه نفسی تازه کن بعد بیا داخل،اتاقتو نشون میدن کجاست
کارمند ها خواستن بیان تا زخم الیزا رو تمیز کنن ولی نذاشت:
الیزا:لازم نیست،چیزی نشده،فقط یه لیوان اب میخوام
اب رو که خورد مزه خون رو چشید اما بعد از چند قلوپ دیگه مزه ای حس نکرد،اون رو به اتاقش بردن اتاق کوچیکی بود روی تخت نشست و ساکش رو روی تخت گذاشت و به سمت اتاق رئیس راه افتاد و در زد:
جیمین:بیا تو
الیزا:قربان من بازم عذر میخوام
جیمین:اشکالی نداره خیلی وقت شده بود همچین مبارزه ای نکرده بودم دلم تنگ شده بود.
الیزا:ممنونم قربان
جیمین:تو اولین زنی هستی که منو شکست میده ،هیچ زنی تا اینجا دووم نیاورده بود بهت تبریک میگم
الیزا:چطور؟
جیمین:هر دفعه هر زنی میومد که استخدام بشه تا بهش نزدیک میشدم نمیتونست جلوی خودشو بگیره هیچ کدوم از اونا نمیدونستن که من خود رئیسم ولی تو...انگار ن انگار
الیزا:....
جیمین:تورو جونگ کوک بهم معرفی کرد گفت خیلی بهت اعتماد داره،چند وقته براش کار میکردی؟
الیزا:از وقتی کاراموز بودم تقریبا ده سالی میشه
جیمین:توی بخش اطلاعات مشغول شو بهت میگن باید چیکار کنی.
الیزا:چشم قربان
الیزا بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد و به سمت دفتر اطلاعات حرکت کرد...
الیزا:تو کی هستی؟
#:پارک جیمین
الیزا از اینکه میفهمه اون رئیسه جا میخوره و ابرو بالا میندازه و دستش رو شل میکنه و بلند میشه:
الیزا:تو رئیسی؟پس توی اتاق کیه؟
جیمین بعد از چند تا سرفه گردنش رو میگیره:
جیمین:توی اتاق هیچ کس نیست
الیزا:عذر میخوام نمیدونستم شمایید
جیمین:یه نفسی تازه کن بعد بیا داخل،اتاقتو نشون میدن کجاست
کارمند ها خواستن بیان تا زخم الیزا رو تمیز کنن ولی نذاشت:
الیزا:لازم نیست،چیزی نشده،فقط یه لیوان اب میخوام
اب رو که خورد مزه خون رو چشید اما بعد از چند قلوپ دیگه مزه ای حس نکرد،اون رو به اتاقش بردن اتاق کوچیکی بود روی تخت نشست و ساکش رو روی تخت گذاشت و به سمت اتاق رئیس راه افتاد و در زد:
جیمین:بیا تو
الیزا:قربان من بازم عذر میخوام
جیمین:اشکالی نداره خیلی وقت شده بود همچین مبارزه ای نکرده بودم دلم تنگ شده بود.
الیزا:ممنونم قربان
جیمین:تو اولین زنی هستی که منو شکست میده ،هیچ زنی تا اینجا دووم نیاورده بود بهت تبریک میگم
الیزا:چطور؟
جیمین:هر دفعه هر زنی میومد که استخدام بشه تا بهش نزدیک میشدم نمیتونست جلوی خودشو بگیره هیچ کدوم از اونا نمیدونستن که من خود رئیسم ولی تو...انگار ن انگار
الیزا:....
جیمین:تورو جونگ کوک بهم معرفی کرد گفت خیلی بهت اعتماد داره،چند وقته براش کار میکردی؟
الیزا:از وقتی کاراموز بودم تقریبا ده سالی میشه
جیمین:توی بخش اطلاعات مشغول شو بهت میگن باید چیکار کنی.
الیزا:چشم قربان
الیزا بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد و به سمت دفتر اطلاعات حرکت کرد...
۲.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.