p21
میرسیم به مین جیییی
ویو مین جی
از خواب بیدار شدم موهامو دادم کنار دیدم که داخل اتاق خودم نیستم یه نگاه به خودم کردم ک دیدم کاملا لختم
مین جی: جیغغغغغغغغغغ کشیدم که دیدم یونجون از زیر ملافه امد بیرون
یونجون: چیشده ها؟
مین جی:تو چرا لختیییی(داد)
یونجون: خودتم لختی هاا مگه دیشبو یادت رفته؟
مین جی با یاد آوری دیشب شروع کرد به گریه کردن
مین جی: یعنی من دیگه باکره نیستم(گریهههه)
یونجون: هیشش آروم میخواست بیاد مین جی روبغل کنه ک مینجی بهش گفت نزدیکم نشوو
یونجون: اروم باش تو دیگه ماله منی
مین جی: من من میخوام برگردم خونم (گریه شدید)
یونجون: باشه باشه عزیزم میرسونمت خونه
مین جی: برو کنا خودم میرم میخواستم که بلند شم با درد بدی که داشتم افتادم رو بدن لخت یونجون
یونجون: حالت خوبه ببرمت بیمارستان؟
مین جی: گمشوووولباسمو پوشیدیم رفتم پایین تاکسی گرفتم رفتم خونه همینطوری که گریه میکردم میگفتم من من اونو دوست داشتم خیلی زیاد هم اون اون باهام چیکارکردبعد یهو یادم افتاد که من تحریک شده بودم نکنه نکنه اونم کار اونه گریم شدت گرفت رسیدم خونه رفتن دوش گرفتم امدم نه موهامو خشک کردم نه لباس پوشیدم همینطوری خوابیدم
ویو یونگی
مین سورو گذاشتم خونش رفتم ولی انگارنمیخواستم که از خودم دورش کنم اهه نکنه من عاشقش شدم؟
نه نه امکان نداره
ویو تهیونگ
لوسی گفت منو دوست داره عررررر داشتم با بالشای اتاق جنگ میکرد از هیجان که در اتاقموزدن گفتم بیا تو
•: پسرم بیا صبحونه و اینکه جیمین زنگ زده بود گفت ساعت4بیای خونشون همه میان
تهیونگ: یعنی لوسی هم میاد اخ جوننن آجوما جونم خیلی دوست دارمممم
•: باشه پسرم اروم چخبره لوسی کیه
تهیونگ: آجوما من عاشق شدم(هییی💔)
(بچه ها پدر مادر تهیونگ فوت شده و آجوما اونو بزرگ کرده تهیونگ هم اونو مثل مادرش دوست داره)
•: وااای پسرم چه خوب واقعا خوشحالم برات خوشبخت بشین(حالابزار حرف بزنه😐)
تهیونگ: الان میام برای صبحونه آجوما جونم بروبیرون لباسمو عوض کنم
•: باشه پسرم
ویو جیمین وات
ات: جیمیناااا خاک عالم یعنی جیمین
جیمین: مگه نگفتم بهم بگو جیمینا(ناراحت)
ات: یااا باشه میگم جیمیناچرانارحت شدی!؟!
جیمین: به توچه فضول
ات: یه سوال!
جیمین: گوشم باتوعه
ات: میگم تو مافیایی دیگه نه؟
جیمین: ت ت تو از کجا فهمیدی؟(عصبی)
ات: جیمینا آروم باش داشتم اینجا سرک میکشیدم که یه اتاق قرمز دیدم که دلم خواست ببینم چی توشه رفتم داخل بعد اتاق شکنجه بود یه نفرم اونجا بود فک کنم صداش میومد که داد میزد میگفت آقای پارک ببخشید
جیمین...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
ویو مین جی
از خواب بیدار شدم موهامو دادم کنار دیدم که داخل اتاق خودم نیستم یه نگاه به خودم کردم ک دیدم کاملا لختم
مین جی: جیغغغغغغغغغغ کشیدم که دیدم یونجون از زیر ملافه امد بیرون
یونجون: چیشده ها؟
مین جی:تو چرا لختیییی(داد)
یونجون: خودتم لختی هاا مگه دیشبو یادت رفته؟
مین جی با یاد آوری دیشب شروع کرد به گریه کردن
مین جی: یعنی من دیگه باکره نیستم(گریهههه)
یونجون: هیشش آروم میخواست بیاد مین جی روبغل کنه ک مینجی بهش گفت نزدیکم نشوو
یونجون: اروم باش تو دیگه ماله منی
مین جی: من من میخوام برگردم خونم (گریه شدید)
یونجون: باشه باشه عزیزم میرسونمت خونه
مین جی: برو کنا خودم میرم میخواستم که بلند شم با درد بدی که داشتم افتادم رو بدن لخت یونجون
یونجون: حالت خوبه ببرمت بیمارستان؟
مین جی: گمشوووولباسمو پوشیدیم رفتم پایین تاکسی گرفتم رفتم خونه همینطوری که گریه میکردم میگفتم من من اونو دوست داشتم خیلی زیاد هم اون اون باهام چیکارکردبعد یهو یادم افتاد که من تحریک شده بودم نکنه نکنه اونم کار اونه گریم شدت گرفت رسیدم خونه رفتن دوش گرفتم امدم نه موهامو خشک کردم نه لباس پوشیدم همینطوری خوابیدم
ویو یونگی
مین سورو گذاشتم خونش رفتم ولی انگارنمیخواستم که از خودم دورش کنم اهه نکنه من عاشقش شدم؟
نه نه امکان نداره
ویو تهیونگ
لوسی گفت منو دوست داره عررررر داشتم با بالشای اتاق جنگ میکرد از هیجان که در اتاقموزدن گفتم بیا تو
•: پسرم بیا صبحونه و اینکه جیمین زنگ زده بود گفت ساعت4بیای خونشون همه میان
تهیونگ: یعنی لوسی هم میاد اخ جوننن آجوما جونم خیلی دوست دارمممم
•: باشه پسرم اروم چخبره لوسی کیه
تهیونگ: آجوما من عاشق شدم(هییی💔)
(بچه ها پدر مادر تهیونگ فوت شده و آجوما اونو بزرگ کرده تهیونگ هم اونو مثل مادرش دوست داره)
•: وااای پسرم چه خوب واقعا خوشحالم برات خوشبخت بشین(حالابزار حرف بزنه😐)
تهیونگ: الان میام برای صبحونه آجوما جونم بروبیرون لباسمو عوض کنم
•: باشه پسرم
ویو جیمین وات
ات: جیمیناااا خاک عالم یعنی جیمین
جیمین: مگه نگفتم بهم بگو جیمینا(ناراحت)
ات: یااا باشه میگم جیمیناچرانارحت شدی!؟!
جیمین: به توچه فضول
ات: یه سوال!
جیمین: گوشم باتوعه
ات: میگم تو مافیایی دیگه نه؟
جیمین: ت ت تو از کجا فهمیدی؟(عصبی)
ات: جیمینا آروم باش داشتم اینجا سرک میکشیدم که یه اتاق قرمز دیدم که دلم خواست ببینم چی توشه رفتم داخل بعد اتاق شکنجه بود یه نفرم اونجا بود فک کنم صداش میومد که داد میزد میگفت آقای پارک ببخشید
جیمین...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
۱۳.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.