my mafia part¹⁴
my mafia part¹⁴
اهنگو عوض کردن و یه اهنگ دیگه گزاشتن بزور مبینا رقصیدم و تمام خجالتمو گزاشتم کنار حین رقص حواسم به ته بود احساس میکردم اونم نگام میکنه اما بهش فکر نکردم.
نشستیم.
هیون: خوب میرقصیا(خنده)
ا/ت: حالا خوبه باز حالم خوب بود
مبینا: اره بابا این بالا باشه اینجارو میزاره رو سرش
ته: خب بچه ها چه خبر وقت نشد قشنگ باهاتون حرف بزنم
مبینا: هیچی من پیش این خانوم بودم از صبح شما دوس پسرو منو برده بودید تنها بودم
ته: اخ اخ کفترای عاشقو جدا کردم اره؟
هیون: ای بابا
ته : باشه چیزی نگفتم که....(خنده) بچه برای شب میاید بریم خونم؟
مبینا: بقیم هستن؟
ته: نه فقط به شماها گفتم
ا/ت: من نمیتونم بیام
هیون: بابا اصل کار تویی نمیشه که (با حالت خندع ایی)
ا/ت: باز شروع کردی تو به مبینا میگم تا ۷ ماه نزاره....
اومدم چیزی بگم که مبینا جلو دهنمو گرفتو گفت: عزیزم حالا نیازی نیس چیزی بگی دهنتو ببند لطفا
ا/ت .ته(خنده)
هیونم داشت از خجالت اب میشددد
ا/ت: من میرم دم بار یچی بخورم
رفتم یه چی گفتم بیاره که ته دوباره اومد پیشم اونم یچی گفت بیارن و ادامه داد....
ته: خیلی خوشحال شدم درخواستمو رد نکردی
ا/ت : چرا رد کنم؟
ته: اخه خیلی وقت نیس همو میشناسیم....
ا/ت: اها خب به هرحال همو میشناسیم دیگه
ته:اره .
یکم باهم حرف زدیم که یه دختره اومد پرید بغل ته
دختره: وای ددی خیلی خوشگل شدی
تو دلم گفتم ( چیش فازش چیه ایننن)
ته انگار خیلی خوشش نمیومد اما گفت: انقد چرت نگو
دختره: ددی خب خیلی وقته ندیدمت
اومد بوسش کنه که ته رفت عقب و به بادیکاردا گفتن ببرنش
ا/ت: ام میگم این دخوره کی بود؟
ته: هیچی یه مزاحم ....
ا/ت : اها
که صداش زدن و رفت .منم ادامه دادن به خوردن نوشیدنیم. حواسم به زمان نبود نیم ساعت بود همینشکلی داشتم میخوردم فک کنم مست شده بودم .که صدای یه اهنگ ملایمی اومد که فک کنم اهنگ تانگو بود رفتم دنبال ته گشتم دیدم همه دارن تانگو میرقصن.ته پیدا کردم دستشو کشیدم بردمش اون طرف خونه اونقد دور نبود صدا میمومد و بهش گفتم : مستر کیم این دفعه من میخووام ازت که باهام برقصی....میشه؟
ویو ته
وقتی گفت مستر کیم انگار قلبم لرزید نمیدونم چم بود تاحالا انقد با یه دختر صمیمی نبودم
ته: البته که میشع
از کمرش گرفتم و دستاشو گرفتم
ا/ت : دستمو گزاشتم روشونش و صورتمو بردم بغل گردنش ....... عطرش... همون عطر تلخه ...کارام دست خودم نبود انگار خودمو رها کرده بودم و هیچی برام مهم نبود.باهم رقصیدیم تا اینکه اهنگ تموم شدد.نمیدونم چرا اما نمیخواستم از بغلش بیا بیرون .اومدم بیرون و چشماشو نگاه کردم .
ته:چشاش..این دختر با من داره چیکار میکنه... شایدم مشکل از منه سریع کمرشو ول کردم و یکم ازش فاصله گرفتم.و با جدیت گفتم: حالت خوب نیست بیا بریم پیش بچه ها باید بری خونه.
اهنگو عوض کردن و یه اهنگ دیگه گزاشتن بزور مبینا رقصیدم و تمام خجالتمو گزاشتم کنار حین رقص حواسم به ته بود احساس میکردم اونم نگام میکنه اما بهش فکر نکردم.
نشستیم.
هیون: خوب میرقصیا(خنده)
ا/ت: حالا خوبه باز حالم خوب بود
مبینا: اره بابا این بالا باشه اینجارو میزاره رو سرش
ته: خب بچه ها چه خبر وقت نشد قشنگ باهاتون حرف بزنم
مبینا: هیچی من پیش این خانوم بودم از صبح شما دوس پسرو منو برده بودید تنها بودم
ته: اخ اخ کفترای عاشقو جدا کردم اره؟
هیون: ای بابا
ته : باشه چیزی نگفتم که....(خنده) بچه برای شب میاید بریم خونم؟
مبینا: بقیم هستن؟
ته: نه فقط به شماها گفتم
ا/ت: من نمیتونم بیام
هیون: بابا اصل کار تویی نمیشه که (با حالت خندع ایی)
ا/ت: باز شروع کردی تو به مبینا میگم تا ۷ ماه نزاره....
اومدم چیزی بگم که مبینا جلو دهنمو گرفتو گفت: عزیزم حالا نیازی نیس چیزی بگی دهنتو ببند لطفا
ا/ت .ته(خنده)
هیونم داشت از خجالت اب میشددد
ا/ت: من میرم دم بار یچی بخورم
رفتم یه چی گفتم بیاره که ته دوباره اومد پیشم اونم یچی گفت بیارن و ادامه داد....
ته: خیلی خوشحال شدم درخواستمو رد نکردی
ا/ت : چرا رد کنم؟
ته: اخه خیلی وقت نیس همو میشناسیم....
ا/ت: اها خب به هرحال همو میشناسیم دیگه
ته:اره .
یکم باهم حرف زدیم که یه دختره اومد پرید بغل ته
دختره: وای ددی خیلی خوشگل شدی
تو دلم گفتم ( چیش فازش چیه ایننن)
ته انگار خیلی خوشش نمیومد اما گفت: انقد چرت نگو
دختره: ددی خب خیلی وقته ندیدمت
اومد بوسش کنه که ته رفت عقب و به بادیکاردا گفتن ببرنش
ا/ت: ام میگم این دخوره کی بود؟
ته: هیچی یه مزاحم ....
ا/ت : اها
که صداش زدن و رفت .منم ادامه دادن به خوردن نوشیدنیم. حواسم به زمان نبود نیم ساعت بود همینشکلی داشتم میخوردم فک کنم مست شده بودم .که صدای یه اهنگ ملایمی اومد که فک کنم اهنگ تانگو بود رفتم دنبال ته گشتم دیدم همه دارن تانگو میرقصن.ته پیدا کردم دستشو کشیدم بردمش اون طرف خونه اونقد دور نبود صدا میمومد و بهش گفتم : مستر کیم این دفعه من میخووام ازت که باهام برقصی....میشه؟
ویو ته
وقتی گفت مستر کیم انگار قلبم لرزید نمیدونم چم بود تاحالا انقد با یه دختر صمیمی نبودم
ته: البته که میشع
از کمرش گرفتم و دستاشو گرفتم
ا/ت : دستمو گزاشتم روشونش و صورتمو بردم بغل گردنش ....... عطرش... همون عطر تلخه ...کارام دست خودم نبود انگار خودمو رها کرده بودم و هیچی برام مهم نبود.باهم رقصیدیم تا اینکه اهنگ تموم شدد.نمیدونم چرا اما نمیخواستم از بغلش بیا بیرون .اومدم بیرون و چشماشو نگاه کردم .
ته:چشاش..این دختر با من داره چیکار میکنه... شایدم مشکل از منه سریع کمرشو ول کردم و یکم ازش فاصله گرفتم.و با جدیت گفتم: حالت خوب نیست بیا بریم پیش بچه ها باید بری خونه.
۶.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.