you will be yours🍷
ات:هنوز اسمت نرفته تو شناسنامم بعد به خانوادت نگفتی وبه خانوادم نگفتم
جیمین:به بابام گفتم
ات:چی گفت
جیمین:گفتش اونم دوست داره گفتم که گفته باشه یا نگفته باشه چه فرقی به حال تو میکنه
ات:اها
جیمین:خب بیب امشب شام بیا خونه ام
ات:امشب😐
جیمین:چیه
ات:هیچی فقط خانواده یونا شاید نخوان
جیمین:اهههههه به اونا چه گوه خوراااا(باداد)
ات:چرا عصبی میشی گفتم شاید دعواتون شه
جیمین:ببخشید نباید سرت داد میزدم
ات:جیمین
جیمین:جونم
ات:چطوری وقتی عصبی میشی انقد ترسناک میشی
جیمین:ترسناک میشم موقع عصبانیت
ات:اهوم
جیمین:کاری نمی کنم(فلش بک
یونا: جیمیننننن نههههه تروخداااااا
جیکین: تا نزنمت نمیفهمی)
خب بیب من برم شب میام دنبالت بریم باشه
ات:باشه فعلا(از ل.ب هم میبوسن جیمین میره )
ویو جیمین
رفتم شرکت به تهیونگ گفتم بیاد تو اتاقم
تهیونگ:کارم داشتی
جیمین:اره بیا
تهیونگ:خب بگو
جیمین:تهیونگ من میخوام زن دوم بگیرم
تهیونگ:واتتتتتتتت😳😳😳
جیمین:چیه
تهیونگ:باباتم گذاشت
جیمین:به اون چه زندگی خودمه
تهیونگ:یونارو چیکار میکنی با بچه هاتون
جیمین:برن بمیرن
تهیونگ:عهه اینطوری نگو بچه های بدبخت چه گناهی دارن
جیمین:اصلا برام مهم نیستن
تهیونگ:حالا زن دومت کی هست
جیمین:ات
تهیونگ:واتتتت جیمین یه دختر دیگه رو انتخاب میکردی
جیمین:هووووو راجب زن من درست صحبت کن
تهیونگ:منظور بدی نداشتم خر میگم یونا از قیافش معلوم حالش از ات بهم میخوره میگم ازدواج کردین یونا بلایی سر ات نیار(حقیقت تلخه🗿💔)
جیمین:غلط میکنه
تهیونگ:بعد یه سوال بچه های یونا رو چیکار میکنی
جیمین:میکنمشون تو دماغم من چه بدونم
تهیونگ:میگم وقتی ات ازت حامله شد بچه های یونا بلایی سر بچه هاتون نیاره یا خود یانه
جیمین:گوه خورده
تهیونگ:جیمین میگم وقتی ات ازت حامله باشه بعد یونا قسط کشتن بچه هاتون نداشته باشه (اون موقع یونا جون صیکشو زده🗿💔)
جیمین:اه بس کن دیگه
وای تهیونگ یعنی بچه هامون چه شکلی میشن
تهیونگ:شبیه تو میشن
جیمین:مگه ات زشته
تهیونگ:میزنمت صدای خر بدیا مگه من گفتم ات زشته ات به اون س. کس. ی جذابی
جیمین:داری جلوی خودم از زنم تعریف میکنی
تهیونگ:خب حالا زنم زنم راه انداختی انگار اسمتون رفته تو شناسنامه هم
جیمین:تهیونگ اما ات وقتی میخواد بره مهمون معلوم لباسای باز میپوشه وقتی شوهرش شدم عمرا بزارم لباس باز بپوشه فقط حق داره جلو خودم بپوشه
تهیونگ:اگه بپوشه تو یه مهمونی چیکارش میکنی
جیمین:تنبیه
تهیونگ:ات بدبخت با شلاق کمربند کتک میزنی
جیمین:نه بابا تو کدوم خریو دیدی کراششو کتک بزنه تنبیه میگم یعنی س. کس. کنم باهاش اگه نخواست بزور چون لذت داره
تهیونگ:خجالت بکش
جیمین:وا چرا وقتی زنم شد چرا باید خجالت بکشم وای یادم رفت بگم چند شب پیش پیشش بودم اشتباهی با حوله نشست رو د. یکم
تهیونگ:بعد.....چیز😳
جیمین:نه بابا توهم چیز خاصی نشد نترس
اها راستی ات دیگه نمیاد اینجا کار کنه یه منشیه مرد پیدا کن بیاد
تهیونگ:باشه اما چرا
جیمین:وقتی من شوهرش نباید کار کنه
تهیونگ:چقد زن ذلیلی
جیمین:زن ذلیل نیستم اثرات عاشق شدن(عاحح😂🗿💔)
تهیونگ:من برم کاری نداری
جیمین:نچ منشی یادت نره منم کاری ندارم برم خونه فعلا ته ته
تهیونگ:فعلا
تهیونگ میره جیمین میره خونه
میرسه یه عمارت میره داخل
+:خوش اومدی عزیزم
جیمین:مرسی مامان جونم ناهار چی داریم
+برنج وگوشت کبابی و با برگ کلم و سوپ جلبک به اجوما هم گفتم برات شراب گیلاس جدیدم بیارن
جیمین:وای تو عالی بابا کجاس
+:با اقای لی تو حیاط پشتی دارن حرف میزنن
جیمین:باشه من برم لباسامو عوض کنم
+:برو
میره تو اتاق که میبینه یونا رو تخت دراز کشیده
یونا:سلام
جیمین:.......
یونا:گفتم سلام نشنیدی
جیمین:چرا شنیدم من سلام بی حیاهایی مثل تو رو نمیدم
یونا:حال بچه هامون نمی پرسی
جیمین:چیه قرار بمیرن؟
یونا:جیمین درست حرف بزن راجب بچه هام(با حال کیوت حال به هم زن)
جیمین:اگه نزنم میخوای چه گوهی بخوری
یونا:........
جیمین:به بابام گفتم
ات:چی گفت
جیمین:گفتش اونم دوست داره گفتم که گفته باشه یا نگفته باشه چه فرقی به حال تو میکنه
ات:اها
جیمین:خب بیب امشب شام بیا خونه ام
ات:امشب😐
جیمین:چیه
ات:هیچی فقط خانواده یونا شاید نخوان
جیمین:اهههههه به اونا چه گوه خوراااا(باداد)
ات:چرا عصبی میشی گفتم شاید دعواتون شه
جیمین:ببخشید نباید سرت داد میزدم
ات:جیمین
جیمین:جونم
ات:چطوری وقتی عصبی میشی انقد ترسناک میشی
جیمین:ترسناک میشم موقع عصبانیت
ات:اهوم
جیمین:کاری نمی کنم(فلش بک
یونا: جیمیننننن نههههه تروخداااااا
جیکین: تا نزنمت نمیفهمی)
خب بیب من برم شب میام دنبالت بریم باشه
ات:باشه فعلا(از ل.ب هم میبوسن جیمین میره )
ویو جیمین
رفتم شرکت به تهیونگ گفتم بیاد تو اتاقم
تهیونگ:کارم داشتی
جیمین:اره بیا
تهیونگ:خب بگو
جیمین:تهیونگ من میخوام زن دوم بگیرم
تهیونگ:واتتتتتتتت😳😳😳
جیمین:چیه
تهیونگ:باباتم گذاشت
جیمین:به اون چه زندگی خودمه
تهیونگ:یونارو چیکار میکنی با بچه هاتون
جیمین:برن بمیرن
تهیونگ:عهه اینطوری نگو بچه های بدبخت چه گناهی دارن
جیمین:اصلا برام مهم نیستن
تهیونگ:حالا زن دومت کی هست
جیمین:ات
تهیونگ:واتتتت جیمین یه دختر دیگه رو انتخاب میکردی
جیمین:هووووو راجب زن من درست صحبت کن
تهیونگ:منظور بدی نداشتم خر میگم یونا از قیافش معلوم حالش از ات بهم میخوره میگم ازدواج کردین یونا بلایی سر ات نیار(حقیقت تلخه🗿💔)
جیمین:غلط میکنه
تهیونگ:بعد یه سوال بچه های یونا رو چیکار میکنی
جیمین:میکنمشون تو دماغم من چه بدونم
تهیونگ:میگم وقتی ات ازت حامله شد بچه های یونا بلایی سر بچه هاتون نیاره یا خود یانه
جیمین:گوه خورده
تهیونگ:جیمین میگم وقتی ات ازت حامله باشه بعد یونا قسط کشتن بچه هاتون نداشته باشه (اون موقع یونا جون صیکشو زده🗿💔)
جیمین:اه بس کن دیگه
وای تهیونگ یعنی بچه هامون چه شکلی میشن
تهیونگ:شبیه تو میشن
جیمین:مگه ات زشته
تهیونگ:میزنمت صدای خر بدیا مگه من گفتم ات زشته ات به اون س. کس. ی جذابی
جیمین:داری جلوی خودم از زنم تعریف میکنی
تهیونگ:خب حالا زنم زنم راه انداختی انگار اسمتون رفته تو شناسنامه هم
جیمین:تهیونگ اما ات وقتی میخواد بره مهمون معلوم لباسای باز میپوشه وقتی شوهرش شدم عمرا بزارم لباس باز بپوشه فقط حق داره جلو خودم بپوشه
تهیونگ:اگه بپوشه تو یه مهمونی چیکارش میکنی
جیمین:تنبیه
تهیونگ:ات بدبخت با شلاق کمربند کتک میزنی
جیمین:نه بابا تو کدوم خریو دیدی کراششو کتک بزنه تنبیه میگم یعنی س. کس. کنم باهاش اگه نخواست بزور چون لذت داره
تهیونگ:خجالت بکش
جیمین:وا چرا وقتی زنم شد چرا باید خجالت بکشم وای یادم رفت بگم چند شب پیش پیشش بودم اشتباهی با حوله نشست رو د. یکم
تهیونگ:بعد.....چیز😳
جیمین:نه بابا توهم چیز خاصی نشد نترس
اها راستی ات دیگه نمیاد اینجا کار کنه یه منشیه مرد پیدا کن بیاد
تهیونگ:باشه اما چرا
جیمین:وقتی من شوهرش نباید کار کنه
تهیونگ:چقد زن ذلیلی
جیمین:زن ذلیل نیستم اثرات عاشق شدن(عاحح😂🗿💔)
تهیونگ:من برم کاری نداری
جیمین:نچ منشی یادت نره منم کاری ندارم برم خونه فعلا ته ته
تهیونگ:فعلا
تهیونگ میره جیمین میره خونه
میرسه یه عمارت میره داخل
+:خوش اومدی عزیزم
جیمین:مرسی مامان جونم ناهار چی داریم
+برنج وگوشت کبابی و با برگ کلم و سوپ جلبک به اجوما هم گفتم برات شراب گیلاس جدیدم بیارن
جیمین:وای تو عالی بابا کجاس
+:با اقای لی تو حیاط پشتی دارن حرف میزنن
جیمین:باشه من برم لباسامو عوض کنم
+:برو
میره تو اتاق که میبینه یونا رو تخت دراز کشیده
یونا:سلام
جیمین:.......
یونا:گفتم سلام نشنیدی
جیمین:چرا شنیدم من سلام بی حیاهایی مثل تو رو نمیدم
یونا:حال بچه هامون نمی پرسی
جیمین:چیه قرار بمیرن؟
یونا:جیمین درست حرف بزن راجب بچه هام(با حال کیوت حال به هم زن)
جیمین:اگه نزنم میخوای چه گوهی بخوری
یونا:........
۱۵.۹k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.