۱۰ لایک و ۱۰ کامنت پلیز
...........یک ساعت بعد...........
چشمامو باز کردم نور زیادی تو چشمام بود سریع چشمامو فشردم رو هم
....: ببخشید نفهمیدم به هوش اومدی
جیمین:آخ من کجام؟
....:تکون نخور بچه تو توی خونه ی بهترین دکتر جراح سئول خونه ی مین یونگی هستی
جیمین:وایسا چی؟ چطور؟
یونگی:یادت رفت ؟ توی خیابون بهم خوردی و بعدش از حال رفتی
الان حالت چطوره؟
جیمین:من؟ خوبم؟ چطوری خوب باشم؟ خواهرم تنها عضو خانوادم امروز جلوی چشمام مرد
یونگی:وای ببخشید نمیدونستم
جیمین:اشکالی نداره خب من خودمو معرفی نکردم
پارک جیمین ۲۰ ساله متولد سئول یه خواهر کوچیکتر داشتم به اسم پارک چهیونگ که امشب جلوی چشمام کشتنش
یونگی:اول از همه ۲۰؟ من فکر کردم ۱۸ سالته
دوم ....کیا کشتنش بیا بریم پیش پلیس
جیمین:اونا نمیتونن کاری کنن
راستی ببخشید مزاحم تو هم شدم بهتره دیگه برم
دستشو به گوشه ی میز گرفت تا بلند بشه ولی با درد توی پهلوش نتونست تکون بخوره و ناله ای سر داد
جیمین:آی...
یونگی:جیمین شیی تکون نخور امشب رو اینجا میمونی چون وضعیتت اوکی نیست باشه؟
جیمین:آخه نمیخوام مزاحمت ایجاد کنم
یونگی:اینطوری نگو پسر خب من برم شام درست کنم با اینکه میدونم دیر وقته چون خودمم شام نخوردم
…….نیم ساعت بعد..........
یونگی توی آشپزخونه درحال درست کردن دوکبوکی بود جیمین این تایم رو بهترین زمان برای فرار دونست چون اگه اون دکتر مهربون میدونست که جیمین واقعا کیه
پسری که بخاطر عموی عوضیش مجبور شد از بهترین دوستاش بگذره و اونا رو بکشه
یونجون ، کای ، بنگچان ،لینو، سوبین و در آخر مجبور بود جونگکوک بهترین دوستش که شبیه برادرش بود رو بکشه و
ولی اونو نکشت اونو مثلا توی تصادف کشت ولی توی واقعیت فقط اسم کسی به نام جئون جونگکوک مرد اون با یه اسم دیگه درحال زندگیه،جانگ جیهون برادر جانگ هوسوک.جیمین آروم بلند شد لباسش که روی زمین افتاده بود و کاملا خونی بود رو پوشید و بی صدا از در خونه رفت بیرون.کجا باید میرفت ؟ به خونه ای که جنازه خواهرش هنوز اونجا بود؟خونه ی جونگکوک ؟ نمیدونم اون الان بیمارستانه
گوشیشو از جیبش درآورد و به جونگکوک زنگ زد :
..............
continues...
چشمامو باز کردم نور زیادی تو چشمام بود سریع چشمامو فشردم رو هم
....: ببخشید نفهمیدم به هوش اومدی
جیمین:آخ من کجام؟
....:تکون نخور بچه تو توی خونه ی بهترین دکتر جراح سئول خونه ی مین یونگی هستی
جیمین:وایسا چی؟ چطور؟
یونگی:یادت رفت ؟ توی خیابون بهم خوردی و بعدش از حال رفتی
الان حالت چطوره؟
جیمین:من؟ خوبم؟ چطوری خوب باشم؟ خواهرم تنها عضو خانوادم امروز جلوی چشمام مرد
یونگی:وای ببخشید نمیدونستم
جیمین:اشکالی نداره خب من خودمو معرفی نکردم
پارک جیمین ۲۰ ساله متولد سئول یه خواهر کوچیکتر داشتم به اسم پارک چهیونگ که امشب جلوی چشمام کشتنش
یونگی:اول از همه ۲۰؟ من فکر کردم ۱۸ سالته
دوم ....کیا کشتنش بیا بریم پیش پلیس
جیمین:اونا نمیتونن کاری کنن
راستی ببخشید مزاحم تو هم شدم بهتره دیگه برم
دستشو به گوشه ی میز گرفت تا بلند بشه ولی با درد توی پهلوش نتونست تکون بخوره و ناله ای سر داد
جیمین:آی...
یونگی:جیمین شیی تکون نخور امشب رو اینجا میمونی چون وضعیتت اوکی نیست باشه؟
جیمین:آخه نمیخوام مزاحمت ایجاد کنم
یونگی:اینطوری نگو پسر خب من برم شام درست کنم با اینکه میدونم دیر وقته چون خودمم شام نخوردم
…….نیم ساعت بعد..........
یونگی توی آشپزخونه درحال درست کردن دوکبوکی بود جیمین این تایم رو بهترین زمان برای فرار دونست چون اگه اون دکتر مهربون میدونست که جیمین واقعا کیه
پسری که بخاطر عموی عوضیش مجبور شد از بهترین دوستاش بگذره و اونا رو بکشه
یونجون ، کای ، بنگچان ،لینو، سوبین و در آخر مجبور بود جونگکوک بهترین دوستش که شبیه برادرش بود رو بکشه و
ولی اونو نکشت اونو مثلا توی تصادف کشت ولی توی واقعیت فقط اسم کسی به نام جئون جونگکوک مرد اون با یه اسم دیگه درحال زندگیه،جانگ جیهون برادر جانگ هوسوک.جیمین آروم بلند شد لباسش که روی زمین افتاده بود و کاملا خونی بود رو پوشید و بی صدا از در خونه رفت بیرون.کجا باید میرفت ؟ به خونه ای که جنازه خواهرش هنوز اونجا بود؟خونه ی جونگکوک ؟ نمیدونم اون الان بیمارستانه
گوشیشو از جیبش درآورد و به جونگکوک زنگ زد :
..............
continues...
۴.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.