وانشات و سناریو/Oneshot and Senario
انیمه:توکیو ریونجرز/Tokeyo Revangers
موضوع:اگه موقعی که داریم پسری رو که اذیتمون کرده رو میزنیم ببیننمون
کاراکتر:باجی{باجی کیسوکه}
پارت:سوم
▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲
باجی「باجی کیسوکه」
زیر سایهی یکی از درختا توی حیاط مدرسه نشسته بودی و منتظر باجی بودی.همیشه با باجی میرفتین و زیر یه درخت مینشستین و با هم خوراکی میخوردین و حرف میزدین.چون کلاستون با هم یکی نبود بعضی اوقات یا اون دیر میومد یا تو.برای خودت منتظر باجی بودی تا بیاد که سایهی یه شخصی افتاد روی سرت.سرت رو بلند کردی و با یکی از همکلاسیهای پسرت که خیلی هم رومخ و کرمریز بود مواجه شدی.با حالت پوکری بهش نگاه میکردی و اونم با یه نیشخند مسخره بهت زل زده بود.همینجوری به هم زل زده بودین که اون گفت.
پسره:اوخی،دوست پسرت نیومده ناراحت شدی؟
با حالت مسخرهای و با همون نیشخند رومخ اینو گفت ولی تو بهش توجهی نکردی و با همون حالت پوکر و سرد بهش خیره شدی.
پسره:چیشده؟موش زبونتو خورده؟
نفس عمیقی کشیدی چون بهتر بود عصبانیتت رو کنترل میکردی.
پسره:اوه بیخیال!حالا که دوست پسرت نیومده میخوای من جاش پیشت باشم تا احساس دلتنگی نکنی؟
دیگه واقعا نمیتونستی عصبانیتت رو کنترل کنی.چون تو نشسته بودی و اون روی پا وایساده بود نمیتونستی بزنی توی شکم ویا صورتش؛پس،تصمیم گرفتی که با مشت بزنی تو اونجاش.راستش تو این کارو کردی و اون یه کم عقب رفت و تو از جات بلند شدی.یه مشت دیگه زدی زیر چونش که باعث شد بیوفته رو زمین.رفتی و یقهی لباسش رو گرفتی و بهش پشت سر هم مشت زدی.داشتی بهش مشت میزدی که صدای باجی رو شنیدی.یقهی پسره رو ول کردی و برگشتی سمت باجی.
باجی:داری چیکار میکنی؟!
رُز:میزنمش.
باجی:نه،میدونم داری میزنیش!چرا میزنیش؟
رُز:آها از اون لحاظ!خب،من منتظر تو بودم که این همکلاسی رومخ و کرمریز عزیزم اومد و کرم ریخت و منم بلند شدم و زدمش.
باجی:خیلی خب حالا،بیا بریم یه جا دیگه بشینیم.
رُز:باشه!
و بعد رفتی پشت سر باجی.
باجی:مطمئنی که نیازی به دوست پسر داری؟چون تو خودت یه پا پسری.
رُز:چه ربطی داره؟
باجی:هیچی،هیچ ربطی نداره.راستی،بهخاطر این نمیبرنت دفتر مدیر؟
رُز:خب حقش بود میخواست مودب باشه.
باجی:اره راست میگی.
و بعد با هم زدید زیر خنده و رفتین تا یه جای دیگه بشینید...
▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲
موضوع:اگه موقعی که داریم پسری رو که اذیتمون کرده رو میزنیم ببیننمون
کاراکتر:باجی{باجی کیسوکه}
پارت:سوم
▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲
باجی「باجی کیسوکه」
زیر سایهی یکی از درختا توی حیاط مدرسه نشسته بودی و منتظر باجی بودی.همیشه با باجی میرفتین و زیر یه درخت مینشستین و با هم خوراکی میخوردین و حرف میزدین.چون کلاستون با هم یکی نبود بعضی اوقات یا اون دیر میومد یا تو.برای خودت منتظر باجی بودی تا بیاد که سایهی یه شخصی افتاد روی سرت.سرت رو بلند کردی و با یکی از همکلاسیهای پسرت که خیلی هم رومخ و کرمریز بود مواجه شدی.با حالت پوکری بهش نگاه میکردی و اونم با یه نیشخند مسخره بهت زل زده بود.همینجوری به هم زل زده بودین که اون گفت.
پسره:اوخی،دوست پسرت نیومده ناراحت شدی؟
با حالت مسخرهای و با همون نیشخند رومخ اینو گفت ولی تو بهش توجهی نکردی و با همون حالت پوکر و سرد بهش خیره شدی.
پسره:چیشده؟موش زبونتو خورده؟
نفس عمیقی کشیدی چون بهتر بود عصبانیتت رو کنترل میکردی.
پسره:اوه بیخیال!حالا که دوست پسرت نیومده میخوای من جاش پیشت باشم تا احساس دلتنگی نکنی؟
دیگه واقعا نمیتونستی عصبانیتت رو کنترل کنی.چون تو نشسته بودی و اون روی پا وایساده بود نمیتونستی بزنی توی شکم ویا صورتش؛پس،تصمیم گرفتی که با مشت بزنی تو اونجاش.راستش تو این کارو کردی و اون یه کم عقب رفت و تو از جات بلند شدی.یه مشت دیگه زدی زیر چونش که باعث شد بیوفته رو زمین.رفتی و یقهی لباسش رو گرفتی و بهش پشت سر هم مشت زدی.داشتی بهش مشت میزدی که صدای باجی رو شنیدی.یقهی پسره رو ول کردی و برگشتی سمت باجی.
باجی:داری چیکار میکنی؟!
رُز:میزنمش.
باجی:نه،میدونم داری میزنیش!چرا میزنیش؟
رُز:آها از اون لحاظ!خب،من منتظر تو بودم که این همکلاسی رومخ و کرمریز عزیزم اومد و کرم ریخت و منم بلند شدم و زدمش.
باجی:خیلی خب حالا،بیا بریم یه جا دیگه بشینیم.
رُز:باشه!
و بعد رفتی پشت سر باجی.
باجی:مطمئنی که نیازی به دوست پسر داری؟چون تو خودت یه پا پسری.
رُز:چه ربطی داره؟
باجی:هیچی،هیچ ربطی نداره.راستی،بهخاطر این نمیبرنت دفتر مدیر؟
رُز:خب حقش بود میخواست مودب باشه.
باجی:اره راست میگی.
و بعد با هم زدید زیر خنده و رفتین تا یه جای دیگه بشینید...
▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲◎▲
۷.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.