☆تک پارتی میتسویا☆
☆تک پارتی میتسویا☆
ا/ت: من مدل میتسویاام و کارای مدلی شو انجام میدم من سه ماهی میشه که شروع به کار کردم و از کارم راضی ام اون منو با دوستاش اشنا کرده من با یوزوها و هاکای و اعضای تومان اشنام. امروز داشتم یه طرح میکشیدم خیلی خوب شده بود . داشتم میکشیدم که حس کردم یکی داره از بالا بهم نگاه میکنه . درسه میتسویا داشت از بالای سرم به طرحی که کشیده بودم داشت نگاه میکرد. میتسویا:خیلی خوب کشیدی عالیه تو با اینکه یه مدلی . یه طراح عالی هم هستی . ا/ت: ممنون . میتسویا: ا/ت امشب یک مهمونی بزرگ هست و ازت میخوام که تو هم بیای . ا/ت: ولی! میتسویا: لطفا ا/ت! ا/ت: باشه. حتما،
فلش بک به شب: ا/ت: لباسی که میتسویا برام دوخته بود رو پوشیدم و اماده رفتن شدم، میتسویا: اماده شدی؟ ا/ت : اره . ویو نویسنده: میتسویا اومد و دست ا/ت رو گرفت! ا/ت سرخ شده بود، میتسویا : حالت خوبه؟ ا/ت: ا.رره من خالم خوب نی..س. جیز... یعنی چیز . اره حالم خیلی خوبه!. وقتی رسیدیم . همه داشتن به ما نگاه میکردن. خیاد راحت نبودم . یه طوری بود. ولی دیگه کم کم برام عادی شد رفتیم نشستیم روی یه میز . که یهو چراغا خاموش شدن و یک اهنگ دلنشین پخش شد. بیشتر زوج ها شروع به رقصیدن کردن . داشتم به رقصیدن اون زوج ها نگاه میکردم که میتسویا بلند شد و بهم گفت . ا/ت چان بهم افتخار میدی؟ . ا/ت: چی! یعنی . اره حتما! بلند شدیم و شروع رقصیدن کردیم، میتسویا: ا/ت چان چه خوب میرقصی!
ا/ت : تعریف از خود نباشه ولی من خیلی خوب بلدم برقصم. میتسویا: این عالیه! ا/ت: ممنون! تو هم خیلی خوب بلدی! میتسویا: ممنون، ..... بعد از دوساعت مراسم تموم شد، همه داشتن میرفتن . ما هم رفتیم، سوار ماشین شدیم ... ا/ت : میتسویا. داریم کجا میریم؟ راه خونه اون سمت بود از خونه خیلی دور شدیم! میتسویا: حالا میفهمی! . .......چندی بعد: میتسویا: رسیدیم! ا/ت: وای اینجا چه قشنگه! میتسویا: اره میدونم، اینجا نمای خیلی خوبی داره. از این بالا کل توکیو معلومه! ا/ت: اره خیلی جالبه . چند دقیقه گذشت . میتسویا: ا/ت. میخواستم یه چیزی رو بهت بگم! ا/ت: بله . بگو؟. میتسویا: تو زیبا ترین دختری هستی که من تا حلا دیدم . ا/ت: واقعا؟ممنون:) . میتسویا: و یه چیزی دیگه. من احساس میکنم چند وقته که یه حسی به تو دارم . یعنی میشه گفت که ازت خیلی خوشم میاد. ا/ت با صورت سرخ: منم فکر کنم همینطور باشه! میتسویا که داشت از خوشحالی بال درمیاورد گفت : ممنون. و خلاصه تا صبح به اون منظره نگاه کردیم :)
اگر بد شد ببخشید زیاد ایده جالبی نداشتم😅
لایک نکنی شب میام به خوابت:
ا/ت: من مدل میتسویاام و کارای مدلی شو انجام میدم من سه ماهی میشه که شروع به کار کردم و از کارم راضی ام اون منو با دوستاش اشنا کرده من با یوزوها و هاکای و اعضای تومان اشنام. امروز داشتم یه طرح میکشیدم خیلی خوب شده بود . داشتم میکشیدم که حس کردم یکی داره از بالا بهم نگاه میکنه . درسه میتسویا داشت از بالای سرم به طرحی که کشیده بودم داشت نگاه میکرد. میتسویا:خیلی خوب کشیدی عالیه تو با اینکه یه مدلی . یه طراح عالی هم هستی . ا/ت: ممنون . میتسویا: ا/ت امشب یک مهمونی بزرگ هست و ازت میخوام که تو هم بیای . ا/ت: ولی! میتسویا: لطفا ا/ت! ا/ت: باشه. حتما،
فلش بک به شب: ا/ت: لباسی که میتسویا برام دوخته بود رو پوشیدم و اماده رفتن شدم، میتسویا: اماده شدی؟ ا/ت : اره . ویو نویسنده: میتسویا اومد و دست ا/ت رو گرفت! ا/ت سرخ شده بود، میتسویا : حالت خوبه؟ ا/ت: ا.رره من خالم خوب نی..س. جیز... یعنی چیز . اره حالم خیلی خوبه!. وقتی رسیدیم . همه داشتن به ما نگاه میکردن. خیاد راحت نبودم . یه طوری بود. ولی دیگه کم کم برام عادی شد رفتیم نشستیم روی یه میز . که یهو چراغا خاموش شدن و یک اهنگ دلنشین پخش شد. بیشتر زوج ها شروع به رقصیدن کردن . داشتم به رقصیدن اون زوج ها نگاه میکردم که میتسویا بلند شد و بهم گفت . ا/ت چان بهم افتخار میدی؟ . ا/ت: چی! یعنی . اره حتما! بلند شدیم و شروع رقصیدن کردیم، میتسویا: ا/ت چان چه خوب میرقصی!
ا/ت : تعریف از خود نباشه ولی من خیلی خوب بلدم برقصم. میتسویا: این عالیه! ا/ت: ممنون! تو هم خیلی خوب بلدی! میتسویا: ممنون، ..... بعد از دوساعت مراسم تموم شد، همه داشتن میرفتن . ما هم رفتیم، سوار ماشین شدیم ... ا/ت : میتسویا. داریم کجا میریم؟ راه خونه اون سمت بود از خونه خیلی دور شدیم! میتسویا: حالا میفهمی! . .......چندی بعد: میتسویا: رسیدیم! ا/ت: وای اینجا چه قشنگه! میتسویا: اره میدونم، اینجا نمای خیلی خوبی داره. از این بالا کل توکیو معلومه! ا/ت: اره خیلی جالبه . چند دقیقه گذشت . میتسویا: ا/ت. میخواستم یه چیزی رو بهت بگم! ا/ت: بله . بگو؟. میتسویا: تو زیبا ترین دختری هستی که من تا حلا دیدم . ا/ت: واقعا؟ممنون:) . میتسویا: و یه چیزی دیگه. من احساس میکنم چند وقته که یه حسی به تو دارم . یعنی میشه گفت که ازت خیلی خوشم میاد. ا/ت با صورت سرخ: منم فکر کنم همینطور باشه! میتسویا که داشت از خوشحالی بال درمیاورد گفت : ممنون. و خلاصه تا صبح به اون منظره نگاه کردیم :)
اگر بد شد ببخشید زیاد ایده جالبی نداشتم😅
لایک نکنی شب میام به خوابت:
۵.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.