پارت ۵
حدود ۲۰ دقیقهبعد از رفتنش با آرامش خوابیدم که ناگهان دیدم شدیدن دستشویی دارم الان چیکار میکردم ناگهان سایه یی از بیرون به داخل خونه افتاد شروع به کشیدن در کرد ترسیدم و از ترس خودمو خیس کردم بعد چند ثانیه هیونجین وارد خونه شد
هیونجین: سلام چطوری
رزی: خیلی بدی
هیونجین: چرا گریه میکنی چی شده
اومد نزدیکم با دیدن خیسی شلوارم دیگه چیزی نگفت
هیونجین: بیا بغلم
رزی : لباسات کثیف
هیونجین: ولش کن منم میخوام برم حموم وایسا لباساتو دربیار
لباسام درآوردم بجز لباسای زیرم بغلم کرد گذاشتم تو وان دوش باز کرد شروع به درآوردن لباساش کرد اومد تو وان پشت سرم نشست
هیونجین: رزی
رزی : بله
هیونجین: هست نسبت به من چیه
رزی : یعنی چی
هیونجین: یعنی ازم بدت میاد یا
رزی : ازت خوشم میاد
هیونجین: جون من
رزی : اوهوم
هیونجین: سلام چطوری
رزی: خیلی بدی
هیونجین: چرا گریه میکنی چی شده
اومد نزدیکم با دیدن خیسی شلوارم دیگه چیزی نگفت
هیونجین: بیا بغلم
رزی : لباسات کثیف
هیونجین: ولش کن منم میخوام برم حموم وایسا لباساتو دربیار
لباسام درآوردم بجز لباسای زیرم بغلم کرد گذاشتم تو وان دوش باز کرد شروع به درآوردن لباساش کرد اومد تو وان پشت سرم نشست
هیونجین: رزی
رزی : بله
هیونجین: هست نسبت به من چیه
رزی : یعنی چی
هیونجین: یعنی ازم بدت میاد یا
رزی : ازت خوشم میاد
هیونجین: جون من
رزی : اوهوم
۶.۸k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.