فیک گردنبند جادویی
نسیم ملایمی از سمت مشرق میومد.
مثل همیشه آماده شدم تا برم مدرسه
به مدرسه رسیدم همه ی بچه ها خیلی خوشحال بودن ولی من برعکس از مدرسه بدم میاد رفتیم سر کلاس همه جا پر بود جز یکجا رفتم بغل یه دختر خیلی خوشحال و خرخون نشستم . [ راستی اسمم یونا ست من اهل کره هستم و توی سئول زندگی میکنم مامان بابام رو از دست دادم ]
زنگ تفریح خورد .
و اون دختر خرخون اومد جلو و گفت :<<میدونی راز این مدرسه چیه ؟>> از اون جایی که حالم از این چرندیات بهم میخوره گفتم:<< نمیدونم و هیچ علاقه ای به دونستنش هم ندارم .>> گفت :<< خب اما من به تو میگم.>>
راستش توی مدرسه توی قسمت استخر که یه دختری داخل استخر مرده و روحش هم توی استخر مونده و میگن هرکس توی استخر بره روح اون دختر اونو خفه میکنه برای همینه که استخر رو پلمپ کردن . و این مدرسه به خاطر این موضوع ۲ یا ۳ سال تعطیل بود .
☆ انگار یه ترسی افتاد توی تنم داشتم میلرزیدم .
پابان قسمت اول
(بچه ها اگر اسم ایدلی اتفاقی توی اسمایی که من انتخاب کردم بود من شیپ نکردم و فیکام هم اصمات ندارن )
مثل همیشه آماده شدم تا برم مدرسه
به مدرسه رسیدم همه ی بچه ها خیلی خوشحال بودن ولی من برعکس از مدرسه بدم میاد رفتیم سر کلاس همه جا پر بود جز یکجا رفتم بغل یه دختر خیلی خوشحال و خرخون نشستم . [ راستی اسمم یونا ست من اهل کره هستم و توی سئول زندگی میکنم مامان بابام رو از دست دادم ]
زنگ تفریح خورد .
و اون دختر خرخون اومد جلو و گفت :<<میدونی راز این مدرسه چیه ؟>> از اون جایی که حالم از این چرندیات بهم میخوره گفتم:<< نمیدونم و هیچ علاقه ای به دونستنش هم ندارم .>> گفت :<< خب اما من به تو میگم.>>
راستش توی مدرسه توی قسمت استخر که یه دختری داخل استخر مرده و روحش هم توی استخر مونده و میگن هرکس توی استخر بره روح اون دختر اونو خفه میکنه برای همینه که استخر رو پلمپ کردن . و این مدرسه به خاطر این موضوع ۲ یا ۳ سال تعطیل بود .
☆ انگار یه ترسی افتاد توی تنم داشتم میلرزیدم .
پابان قسمت اول
(بچه ها اگر اسم ایدلی اتفاقی توی اسمایی که من انتخاب کردم بود من شیپ نکردم و فیکام هم اصمات ندارن )
۵.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.