چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه '
چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه '
جونگکوک با تمام خشمی که داشت رو به دخترکی که رو به روش بود کرد ، سعی داشت درصد کمی از عصبانیتش رو نشون بده ولی مگه میشد ؟ قطعا نه ، ولی مگه واقعا مقصر دخترک بود ؟
با چشمایی که از عصبانیت قرمز شده بودن خیره به همسرش شده بود و با صدایی نسبتن بلند گفت
- مگه من شوهرت نیستم ؟
ولی این سکوت ات بود که همه چیزو توی این شرایط بدتر میکرد و جونگکوک رو عصبی تر
- پس چرا به حرفام گوش نمیدی ' داد
با دادی که جونگکوک زد ات سرشو اورد بالا و با چشمای اشکیش به مرد رو به روش نگاه کرد
دست مشت شدش ، چشمای قرمزش ، نفسای محکمش که صورتشو لمس میکرد
همه چیزو واسش ترسناک تر میکرد
+ بسه هق بسه
اما هرچقدم که ترس وجودش رو گرفته باشه اون همون ات مغرور بود که اشتباهشو قبول نمیکرد و نمیخاست مقصر بودن خودشو قبول کنه
+ منم ادمم هق چرا الکی گیر میدی هقق
( هق ؟ واقعا نمیدونم چطور نشون بدم که داره گریه میکنه یابحبنبنقنیخقخبخقخ )
- الکی؟ اره الکی ، واسه تو الکیِ ولی واسه من ن... میفهمی ! ' تیکه اخرش با داد
+ تمومش کن دیگه ' جیغ
راوی ' حرفای ات با سوزش صورتش قط شد
بُهت زده ب مرده رو ب روش خیره بود..
هنوز باور نکرده بود ک جونگکوک همسرش بهش سیلی زده
اون لحظه دادای ات شرایطی جز این کار واسه جونگکوک نمیساخت
_ خفه شو ات ! خفه شوو
از من که انتظاری داری ؟ تمومش کنم ؟ چیو تموم کنم ؟ بحثی که تو شروعش کردی یا رابطمونو ؟ که اون عوضی با خیال راحت لمست کنه ؟ انتظار داری می ایستادم میدیدم دارع لمست میکنه ' داد
دخترک سرشو انداخت پایین اروم اشک میریخت
جونگکوک به سمت کاناپه رفت و کتش رو که انداخته بود روی کاناپه برداشت اونو توی مشتش گرفت و نیم نگاهی به دختر انداخت و در رو با شتاب بست
با بسته شدن در و بیرون رفتن کوک
ات دیگه تحمل نکرد و روی زمین افتاد
بلند بلند گریه میکرد ، توجهی ب گوشه لبش نداشت زخمی ک براثر سیلی جونگکوک روی صورتش ب وجود اومده بود
وقتی اشکای شورش بهش برخورد میکردن میسوخت
+هقق چرا هق اینطوری میکنه
مگه من چیکار کردم هقق
مگه دست خودم بود هق اون هق اون میخاست منو لمس کنه
«فلش بک»
این فیکو توی پیج قبلیم گذاشته بودم ولی خب یسری تغییرات نیاز داشت
جونگکوک با تمام خشمی که داشت رو به دخترکی که رو به روش بود کرد ، سعی داشت درصد کمی از عصبانیتش رو نشون بده ولی مگه میشد ؟ قطعا نه ، ولی مگه واقعا مقصر دخترک بود ؟
با چشمایی که از عصبانیت قرمز شده بودن خیره به همسرش شده بود و با صدایی نسبتن بلند گفت
- مگه من شوهرت نیستم ؟
ولی این سکوت ات بود که همه چیزو توی این شرایط بدتر میکرد و جونگکوک رو عصبی تر
- پس چرا به حرفام گوش نمیدی ' داد
با دادی که جونگکوک زد ات سرشو اورد بالا و با چشمای اشکیش به مرد رو به روش نگاه کرد
دست مشت شدش ، چشمای قرمزش ، نفسای محکمش که صورتشو لمس میکرد
همه چیزو واسش ترسناک تر میکرد
+ بسه هق بسه
اما هرچقدم که ترس وجودش رو گرفته باشه اون همون ات مغرور بود که اشتباهشو قبول نمیکرد و نمیخاست مقصر بودن خودشو قبول کنه
+ منم ادمم هق چرا الکی گیر میدی هقق
( هق ؟ واقعا نمیدونم چطور نشون بدم که داره گریه میکنه یابحبنبنقنیخقخبخقخ )
- الکی؟ اره الکی ، واسه تو الکیِ ولی واسه من ن... میفهمی ! ' تیکه اخرش با داد
+ تمومش کن دیگه ' جیغ
راوی ' حرفای ات با سوزش صورتش قط شد
بُهت زده ب مرده رو ب روش خیره بود..
هنوز باور نکرده بود ک جونگکوک همسرش بهش سیلی زده
اون لحظه دادای ات شرایطی جز این کار واسه جونگکوک نمیساخت
_ خفه شو ات ! خفه شوو
از من که انتظاری داری ؟ تمومش کنم ؟ چیو تموم کنم ؟ بحثی که تو شروعش کردی یا رابطمونو ؟ که اون عوضی با خیال راحت لمست کنه ؟ انتظار داری می ایستادم میدیدم دارع لمست میکنه ' داد
دخترک سرشو انداخت پایین اروم اشک میریخت
جونگکوک به سمت کاناپه رفت و کتش رو که انداخته بود روی کاناپه برداشت اونو توی مشتش گرفت و نیم نگاهی به دختر انداخت و در رو با شتاب بست
با بسته شدن در و بیرون رفتن کوک
ات دیگه تحمل نکرد و روی زمین افتاد
بلند بلند گریه میکرد ، توجهی ب گوشه لبش نداشت زخمی ک براثر سیلی جونگکوک روی صورتش ب وجود اومده بود
وقتی اشکای شورش بهش برخورد میکردن میسوخت
+هقق چرا هق اینطوری میکنه
مگه من چیکار کردم هقق
مگه دست خودم بود هق اون هق اون میخاست منو لمس کنه
«فلش بک»
این فیکو توی پیج قبلیم گذاشته بودم ولی خب یسری تغییرات نیاز داشت
۸.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.