P9
ویو ات
که بهش گفتم
ات : بسه ولم کن
کوک : …
شب بود و خیلی خسته بودم بخاطر اتفاقاتی که برام افتاده بود
«صبح فردا»
ویو کوک بلند شدم نمیدونم چرا حس میکردم قراره یه اتفاق خوب بیوفته
همینجوری تو فکر بودم که چشم خورد به ات خدا این چیه افریدی؟
اون بدن سفید
اون بدن نرم
اون چشا
اون لبای صورتی
وایییییییی
به زوررررر ازش دل کندم رفتم لباسامو پوشیدم طبق معمول یه کت و شلوار مشکی از قصد هی سر و صدا میکردم ات بیدار شه(کرم داره😀)
ویو ات
هنوز تو فکر دیشب بودم که یه لحظه یه صدای زدن اومد انگار داشتن یه چیزی رو میزدن
عین جت بلند شدم و با صورت کوک که صاف جلو چشام بود مواجه شدم و همونو رفتم عقب و کلهم زارت خورد به دیوار
ات : مادر خرابببببب(دختره میمون🚶🏻♀️)کلهم شیکستتتتتت بیشورررررررر
کوک: اهم ببخشید صداتونو نشنیدم دوباره میگید؟
میخوام پارش کنمممممم
واسا پتو
من لباس تنم نی کوکم جلومه😀
با پام یه دونه زارت زدم تو چونش که کلهش بره بالا بعد سری پتو کشیدم روم🌚
ات : اخه بی ناموسسسسس (میخوام ات و جر بدم)نمیگی لباس تنم نییییی(داد)
کوک: وقتی دیدمشون چرا باید برام مهم باشه؟(خنده)
ای خدا لعنتت کنه ایش
کوک : خب فک کنم یه دور دیگه باید بری مهد کودک که یاد بگیری چطور با بزرگترت حرف بزنی خب کوچولو ساعت ۴ میام دنبالت
ات : لازم نکرده (کیوت گوگولی)
ویو کوک
خدایاااااااااااا این بشر واییییییییییییییییی ننههههههههههههههههه
کوک : ای کوفت و لازم نکرده میای خوبم میای
دختره میمون دخترا از خداشونه پیش من باشن بعد این خددددددددداااااا خووووووووددتتتتتتتت به داااااااااادم برسسسسسسسسسس
کوک : برو خرید کن بره خودت ینی نه ساعت ۴ میام بعد از همونجا که خریداتو کرد_
این را چشاش همچین نیگا موکونه؟
ات : ادامه حرفتو بزننننن(به شدت گوگولی)
کوک : عم داشتم میگفتم از همونجا میریم یه جایی که سوپرایزع
ات : باوشه
داشتم با ات حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد
کوک : ها
جیمین : ای کوفت ها ای درد و ها تو کجایییییییی ( عربده)
کوک : زهر میمون بگیری ایشالا
(ادمین امروز رو میمون قفلیه😀)
جیمین: نه ناموسا باید بیای چیز هیونجین اومده … همون دختر جدیده که آوردیشو میخاد
«فلش بک به دیروز»
هیونجین : …
با اینکه عاف بودم ول خب🌚
شرط میزارم عهههه
لایک ۳۰
کام : ۲۰
فالو : ۴۲۰
چقد من ادمین خوبی عم😀😀😀😀
که بهش گفتم
ات : بسه ولم کن
کوک : …
شب بود و خیلی خسته بودم بخاطر اتفاقاتی که برام افتاده بود
«صبح فردا»
ویو کوک بلند شدم نمیدونم چرا حس میکردم قراره یه اتفاق خوب بیوفته
همینجوری تو فکر بودم که چشم خورد به ات خدا این چیه افریدی؟
اون بدن سفید
اون بدن نرم
اون چشا
اون لبای صورتی
وایییییییی
به زوررررر ازش دل کندم رفتم لباسامو پوشیدم طبق معمول یه کت و شلوار مشکی از قصد هی سر و صدا میکردم ات بیدار شه(کرم داره😀)
ویو ات
هنوز تو فکر دیشب بودم که یه لحظه یه صدای زدن اومد انگار داشتن یه چیزی رو میزدن
عین جت بلند شدم و با صورت کوک که صاف جلو چشام بود مواجه شدم و همونو رفتم عقب و کلهم زارت خورد به دیوار
ات : مادر خرابببببب(دختره میمون🚶🏻♀️)کلهم شیکستتتتتت بیشورررررررر
کوک: اهم ببخشید صداتونو نشنیدم دوباره میگید؟
میخوام پارش کنمممممم
واسا پتو
من لباس تنم نی کوکم جلومه😀
با پام یه دونه زارت زدم تو چونش که کلهش بره بالا بعد سری پتو کشیدم روم🌚
ات : اخه بی ناموسسسسس (میخوام ات و جر بدم)نمیگی لباس تنم نییییی(داد)
کوک: وقتی دیدمشون چرا باید برام مهم باشه؟(خنده)
ای خدا لعنتت کنه ایش
کوک : خب فک کنم یه دور دیگه باید بری مهد کودک که یاد بگیری چطور با بزرگترت حرف بزنی خب کوچولو ساعت ۴ میام دنبالت
ات : لازم نکرده (کیوت گوگولی)
ویو کوک
خدایاااااااااااا این بشر واییییییییییییییییی ننههههههههههههههههه
کوک : ای کوفت و لازم نکرده میای خوبم میای
دختره میمون دخترا از خداشونه پیش من باشن بعد این خددددددددداااااا خووووووووددتتتتتتتت به داااااااااادم برسسسسسسسسسس
کوک : برو خرید کن بره خودت ینی نه ساعت ۴ میام بعد از همونجا که خریداتو کرد_
این را چشاش همچین نیگا موکونه؟
ات : ادامه حرفتو بزننننن(به شدت گوگولی)
کوک : عم داشتم میگفتم از همونجا میریم یه جایی که سوپرایزع
ات : باوشه
داشتم با ات حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد
کوک : ها
جیمین : ای کوفت ها ای درد و ها تو کجایییییییی ( عربده)
کوک : زهر میمون بگیری ایشالا
(ادمین امروز رو میمون قفلیه😀)
جیمین: نه ناموسا باید بیای چیز هیونجین اومده … همون دختر جدیده که آوردیشو میخاد
«فلش بک به دیروز»
هیونجین : …
با اینکه عاف بودم ول خب🌚
شرط میزارم عهههه
لایک ۳۰
کام : ۲۰
فالو : ۴۲۰
چقد من ادمین خوبی عم😀😀😀😀
۲۳۱
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.