عشق اجباری p11
هوانگ:دخترم...
ایشا:مشکلی نیست من خوبم (مظلوم)
هوانگ:میبینی دخترم من چقدر مظلومه؟اونوقت زنت باید دختر من رو تهدید کنه؟
...ا/ت...
ایشا واقعا یه عو*ضیه نگاش کن چجوری مظلدم بازی درمیاره
جونگ کوک:من گفتم که اومدیم از دخترتون معذرت خواهی کنیم
ایشا:بابا وقتی از کارش پشیمونه من ناراحت نیستم ولی...اون که معذرت خواهی نکرد
هوانگ:زود باش از دخترم معذرت خواهی کن!
...ا/ت...
اونقدر عصبانی بودم که میخواستن ایشا رو بزنم ولی مجبورم ازش معذرت خواهی کنم
ا/ت:من...من...معذرت...میخوام
ایشا:چی گفتی نشنیدم؟
ا/ت:گفتم که من...معذرت میخوام (میره جلوی ایشا تو چشماش زل میزنه و بلند معذرت خواهی میکنه)
ایشا:یه جوری رفتار میکنی انگار پشیمون نیستی
ا/ت:چون واقعا نیستم چون من کار اشتباهی انجام ندادم
جونگ کوک:ا/ت!
...ایشا...
اون دختره ی اح*مق چطور جرئت میکنه اینجوری حرف بزنه؟الان بهترین موقعست که خودمو ادم خوبه نشون بدم...یه گریه فیک کردم و خودمو انداختم زمین
ایشا:اون شب...تو منو تهدید کردی...بهم تهمت زدی و گفتی من خیلی زشتم و بعدش لباسمو مسخره کردی...و بعدش بهم گفتی اگه رو مخت باشم منو...هق منو میکشی!و بعدش روم مشروب ریختی!هق
ا/ت:چ...چی
هوانگ:دختره ی هر*زه (میاد و به ا/ت سیلی میزنه) از اینجا گمشین!
جونگ کوک:اقای هوانگ لطفا___
هوانگ:گمشین! (داد)
...ا/ت...
کوک داشت با عصبانیت نگام میکرد دستامو محکم گرفت و منو برد خونه تا جایی که تونست منو زد جوری که تا یک هفته بدنم درد میکرد...دیگه نمیتونم...
ادمین:یک هفته از اینکه ا/ت کتک خورد میگذشت ا/ت اونقدر بدنش درد میکرد که حرکت کردن براش سخت بود تا یک هفته غذا نمیخورد اگه هم خیلی گشنه میبود یه ذره میخورد تا یک هفته حتی از تخت بلند نمیشد
...جونگ کوک...
یک هفته پیش ا/ت رو زدم از وقتی که زدمش رفتارش عوض شده انگار ضعیف شده خب...اون موقع خیلی عصبانی بودم بخاطر همین زدمش الان تو راه خونه هستم و دارم از سرکار برمیگردم
(خونه،ا/ت)
اجوما:خانم یه چیزی بخورین نیاز به غذا دارین
ا/ت:گشنه نیستم
اجوما:اما خانم__
ا/ت:اجوما میشه لطفا بری بیرون؟
اجوما:چشم (میره بیرون)
(صدای در میاد)
اجوما:خانم اقای جئون اومدن
ا/ت:...
(جونگ کوک وارد اتاق میشه و همینطور که داره لباساشو عوض میکنه به ا/ت که خودشو زده به خواب نگاه میکنه)
...جونگ کوک...
دیگه یکم زیادی خودشو لوس نمیکنه؟
جونگ کوک:ا/ت بلند شو یک هفتست همینجوری رو تختی
ا/ت:...
جونگ کوک:با توئم
ا/ت:میشه دست از سرم برداری؟!
جونگ کوک:نمیتونی تا اخر عمرت همینجوری باشی
ا/ت:به تو ربطی نداره
جونگ کوک:بخاطر اون موقعست؟چقدر لوسی
ا/ت:لوس؟هه من کار اشتباهی انجام نداده بودم و رفتم بخاطر کاری که نکردم معذرت خواهی کنم و چون معذرت خواهی نکردم نا عادلانانه کتک خوردم
#فیک
ایشا:مشکلی نیست من خوبم (مظلوم)
هوانگ:میبینی دخترم من چقدر مظلومه؟اونوقت زنت باید دختر من رو تهدید کنه؟
...ا/ت...
ایشا واقعا یه عو*ضیه نگاش کن چجوری مظلدم بازی درمیاره
جونگ کوک:من گفتم که اومدیم از دخترتون معذرت خواهی کنیم
ایشا:بابا وقتی از کارش پشیمونه من ناراحت نیستم ولی...اون که معذرت خواهی نکرد
هوانگ:زود باش از دخترم معذرت خواهی کن!
...ا/ت...
اونقدر عصبانی بودم که میخواستن ایشا رو بزنم ولی مجبورم ازش معذرت خواهی کنم
ا/ت:من...من...معذرت...میخوام
ایشا:چی گفتی نشنیدم؟
ا/ت:گفتم که من...معذرت میخوام (میره جلوی ایشا تو چشماش زل میزنه و بلند معذرت خواهی میکنه)
ایشا:یه جوری رفتار میکنی انگار پشیمون نیستی
ا/ت:چون واقعا نیستم چون من کار اشتباهی انجام ندادم
جونگ کوک:ا/ت!
...ایشا...
اون دختره ی اح*مق چطور جرئت میکنه اینجوری حرف بزنه؟الان بهترین موقعست که خودمو ادم خوبه نشون بدم...یه گریه فیک کردم و خودمو انداختم زمین
ایشا:اون شب...تو منو تهدید کردی...بهم تهمت زدی و گفتی من خیلی زشتم و بعدش لباسمو مسخره کردی...و بعدش بهم گفتی اگه رو مخت باشم منو...هق منو میکشی!و بعدش روم مشروب ریختی!هق
ا/ت:چ...چی
هوانگ:دختره ی هر*زه (میاد و به ا/ت سیلی میزنه) از اینجا گمشین!
جونگ کوک:اقای هوانگ لطفا___
هوانگ:گمشین! (داد)
...ا/ت...
کوک داشت با عصبانیت نگام میکرد دستامو محکم گرفت و منو برد خونه تا جایی که تونست منو زد جوری که تا یک هفته بدنم درد میکرد...دیگه نمیتونم...
ادمین:یک هفته از اینکه ا/ت کتک خورد میگذشت ا/ت اونقدر بدنش درد میکرد که حرکت کردن براش سخت بود تا یک هفته غذا نمیخورد اگه هم خیلی گشنه میبود یه ذره میخورد تا یک هفته حتی از تخت بلند نمیشد
...جونگ کوک...
یک هفته پیش ا/ت رو زدم از وقتی که زدمش رفتارش عوض شده انگار ضعیف شده خب...اون موقع خیلی عصبانی بودم بخاطر همین زدمش الان تو راه خونه هستم و دارم از سرکار برمیگردم
(خونه،ا/ت)
اجوما:خانم یه چیزی بخورین نیاز به غذا دارین
ا/ت:گشنه نیستم
اجوما:اما خانم__
ا/ت:اجوما میشه لطفا بری بیرون؟
اجوما:چشم (میره بیرون)
(صدای در میاد)
اجوما:خانم اقای جئون اومدن
ا/ت:...
(جونگ کوک وارد اتاق میشه و همینطور که داره لباساشو عوض میکنه به ا/ت که خودشو زده به خواب نگاه میکنه)
...جونگ کوک...
دیگه یکم زیادی خودشو لوس نمیکنه؟
جونگ کوک:ا/ت بلند شو یک هفتست همینجوری رو تختی
ا/ت:...
جونگ کوک:با توئم
ا/ت:میشه دست از سرم برداری؟!
جونگ کوک:نمیتونی تا اخر عمرت همینجوری باشی
ا/ت:به تو ربطی نداره
جونگ کوک:بخاطر اون موقعست؟چقدر لوسی
ا/ت:لوس؟هه من کار اشتباهی انجام نداده بودم و رفتم بخاطر کاری که نکردم معذرت خواهی کنم و چون معذرت خواهی نکردم نا عادلانانه کتک خوردم
#فیک
۱۴.۸k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.