شاهزاده ها۵
درو باز کردم دیدم که کل خونه بهم ریخته و خواهرم گریه میکنه و پدرم التماس اونا تلبکارا بودن!!!!
_هق ولشون کنید هق باور کنید پولتون رو میدم هق
یه مرده:یه هفته دیگه بهتون فرصت میدم اگه ندادین جنازتون تو قبره
رفتن منم گریه کنان رفتم سمت مادر پدرم
_هق خوبید
+خوبم دخترم خوبم
"فردا "
بیدار شدم رفتم سر میز صبحانه که مادرم گفت
+دخترم یه موضوعی هست که باید بهت بگم
_بگید
+همونطور که میدونی پدربزرگت دوست پادشاه بود و پادشاه قبل از مرگش وصیعت کرد که نوش با نوه ی پدر بزرگ ازدواج کنه و الان تو باید با پسر پادشاه جدید ازدواج کنی چون هم اینجوری دیگه از دست تلبکارا خلاص میشیم هم تو به آرامش میرسی زندگی خوبی رو سپری میکنی
_قبوله
با بغض حرف میزدم چون این یه ازدواج زورکی بود ولی مجبور بودیم چون من یه خواهر ۴ ساله داشتم و اون حق مرگ نداشت!!!!بعد از صبحانه لباس پوشیدم و دیدم همون دختری که دیروز باهاش آشنا شده بودم اومده بود دنبالم
_سلااااااااااااااااام
+سلاااام خوبی چه طوری دختر؟؟
_نیستم
+بپر بالا تعریف کن
سوار ماشین شدم
+خب چرا خوب نیستی
_باید یه ازدواج زوری با پسر پادشاه داشته باشم
+این خیلی خوبه که
_ولی من حتی نمیشناسمش
+اگه بشناسی شاید خوشت بیاد
_اوهوم
رسیدیم مدرسه و رفتم تو که پارک تیکه انداختن و شروع کرد
+اووو دختر زشته اومد چیشده دختره ی نچسب ناراحتی اخه نکنه چون بی پولی نمیتونی خرج مدرسه رو بدی ناراحتی هوم؟؟
کل بچه های کلاس بجز اون وو و مینهو خندیدن خداروشکر استاد اومد اوفیش
ادامه در پارت های آینده....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
_هق ولشون کنید هق باور کنید پولتون رو میدم هق
یه مرده:یه هفته دیگه بهتون فرصت میدم اگه ندادین جنازتون تو قبره
رفتن منم گریه کنان رفتم سمت مادر پدرم
_هق خوبید
+خوبم دخترم خوبم
"فردا "
بیدار شدم رفتم سر میز صبحانه که مادرم گفت
+دخترم یه موضوعی هست که باید بهت بگم
_بگید
+همونطور که میدونی پدربزرگت دوست پادشاه بود و پادشاه قبل از مرگش وصیعت کرد که نوش با نوه ی پدر بزرگ ازدواج کنه و الان تو باید با پسر پادشاه جدید ازدواج کنی چون هم اینجوری دیگه از دست تلبکارا خلاص میشیم هم تو به آرامش میرسی زندگی خوبی رو سپری میکنی
_قبوله
با بغض حرف میزدم چون این یه ازدواج زورکی بود ولی مجبور بودیم چون من یه خواهر ۴ ساله داشتم و اون حق مرگ نداشت!!!!بعد از صبحانه لباس پوشیدم و دیدم همون دختری که دیروز باهاش آشنا شده بودم اومده بود دنبالم
_سلااااااااااااااااام
+سلاااام خوبی چه طوری دختر؟؟
_نیستم
+بپر بالا تعریف کن
سوار ماشین شدم
+خب چرا خوب نیستی
_باید یه ازدواج زوری با پسر پادشاه داشته باشم
+این خیلی خوبه که
_ولی من حتی نمیشناسمش
+اگه بشناسی شاید خوشت بیاد
_اوهوم
رسیدیم مدرسه و رفتم تو که پارک تیکه انداختن و شروع کرد
+اووو دختر زشته اومد چیشده دختره ی نچسب ناراحتی اخه نکنه چون بی پولی نمیتونی خرج مدرسه رو بدی ناراحتی هوم؟؟
کل بچه های کلاس بجز اون وو و مینهو خندیدن خداروشکر استاد اومد اوفیش
ادامه در پارت های آینده....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۲۶.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.