فیک تهکوک«داستان ما چهارتا» p5
روز پارتی:
بورام: میسان؟! اومدی
میسان: اره
بورام: وایی چقدر ناز شدی!!
میسان وایی توهم همینطور... خب بیا بریم دیگه
بورام: اوکی
توی پارتی:
*از زبان تهیونگ*
امشب از طرف هتل یک پارتی گرفتیم تا جریان رو به میسان بگم و سعی کنم یکم باهاش صمیمی شم و چقدر هم خوب که به پارتی اومده
*از زبان میسان*
وقتی پارتی شروع شد همه درحال رقص بودن و من و بورام هم داشتیم حرف میزدیم که یهو یه پسری به اسم یانگ هو اومد و سعی کرد به من نزدیک بشه! تا اومد سریع دستم رو گرفت و با خودش برد
میسان: چیکار میکنی؟! دیوونه شدی!!
یانگ هو: فقط بیا...
بورام: میساان!!! چرا داری اون رو با خودت میبری؟!!!
*از زبان بورام*
اون مرد داشت میسان رو با خودش میبرد که یهو تهیونگ اومد وسط و دست مرده رو باز کرد و میسان رو کشید عقب و گفت
تهیونگ: داری چیکار میکنی؟ نزدیکش نشو!
من و میسان متعجب ایستاده بودیم
تهیونگ: خوبی؟
میسان که توی شوک بود: م...مم..مرسی
تهیونگ: وقت داری؟ باید یه چیزی رو بهت بگم
میسان: ا..ااا..اره وقت دارم
*از زبان تهیونگ* جریان رو به میسان گفتم...اون واقعا توی شوک بود!!! گفت حالا برای چی این رو به من میگی؟ گفتم برای اینکه من سعی دارم اونا رو دوباره به هم برسونم چون تازگیا متوجه شدم جونگ کوک اصلا دوست دخترش رو دوست نداره و اون سعی میکنه بهش نزدیک بشه... و اگر توهم میخوای میتونی بامن همکاری کنی
تهیونگ: کمکم میکنی؟
میسان: اره... چراکه نه؟!
p5
استایلا برای پارتی فردا آپ میشه🤍🔗
بورام: میسان؟! اومدی
میسان: اره
بورام: وایی چقدر ناز شدی!!
میسان وایی توهم همینطور... خب بیا بریم دیگه
بورام: اوکی
توی پارتی:
*از زبان تهیونگ*
امشب از طرف هتل یک پارتی گرفتیم تا جریان رو به میسان بگم و سعی کنم یکم باهاش صمیمی شم و چقدر هم خوب که به پارتی اومده
*از زبان میسان*
وقتی پارتی شروع شد همه درحال رقص بودن و من و بورام هم داشتیم حرف میزدیم که یهو یه پسری به اسم یانگ هو اومد و سعی کرد به من نزدیک بشه! تا اومد سریع دستم رو گرفت و با خودش برد
میسان: چیکار میکنی؟! دیوونه شدی!!
یانگ هو: فقط بیا...
بورام: میساان!!! چرا داری اون رو با خودت میبری؟!!!
*از زبان بورام*
اون مرد داشت میسان رو با خودش میبرد که یهو تهیونگ اومد وسط و دست مرده رو باز کرد و میسان رو کشید عقب و گفت
تهیونگ: داری چیکار میکنی؟ نزدیکش نشو!
من و میسان متعجب ایستاده بودیم
تهیونگ: خوبی؟
میسان که توی شوک بود: م...مم..مرسی
تهیونگ: وقت داری؟ باید یه چیزی رو بهت بگم
میسان: ا..ااا..اره وقت دارم
*از زبان تهیونگ* جریان رو به میسان گفتم...اون واقعا توی شوک بود!!! گفت حالا برای چی این رو به من میگی؟ گفتم برای اینکه من سعی دارم اونا رو دوباره به هم برسونم چون تازگیا متوجه شدم جونگ کوک اصلا دوست دخترش رو دوست نداره و اون سعی میکنه بهش نزدیک بشه... و اگر توهم میخوای میتونی بامن همکاری کنی
تهیونگ: کمکم میکنی؟
میسان: اره... چراکه نه؟!
p5
استایلا برای پارتی فردا آپ میشه🤍🔗
۵.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.