part: 25
با دیدن اون کوکی که افتاده بود رو زمین و با دستش پیشونیشو ماساژ میداد با دیدن اون بطری کنارش تازه فهمیدم که قضیه چیه سعی میکردم نخندم ولی خب مگه میشد مث ی بمب ساعتی شده بودم که با هر لمس کوچیک منفجر میشد فقط ی حرف کوچیک باعث میشد که از خنده منفجر بشم
کوک هنوز متوجع ما نشده بودو همینجوری که با ی دستش پیشونیشو ماساژ میداد با دست دیگش بطری آبو برداشت و گف
کوک: کدوم عوضیی اینو پرت کرده
همین حرفش باعث شد بزنم زیر خنده به حدی که هرکی میدیدم فک میکرد دیوونم
کوک که تازه متوجه ما شده بود سرشو بلند کرد و وقتی منو تو اون وضع دید با تعجب زل زد بهم
هانا: اون عوضی سوجینه(🤣)
سوجین ی نیشگون از بازوم گرف ولی این خندمو که هیچ قط نکرد شدتشو بیشترم کرد از خنده رو زمین نشستم و فقط میخندیدم
کوک از زمین بلند شد و خودشو تکوند
سوجین چن بار پشت سرهم تعظیم کرد
سوجین: من واقعا معذرت میخوام اینو سمت هانا پرت کردمو که خورد به تو
کوک: اا ن مشکلی نیس منم معذرت میخوام که گغتم عوضی
سوجین: مهم نیس
کوک: هانا مردی اینقد خندیدی
دیگه خندم بند اومد دهنم جر خورد اینقد خندیدم
از رو زمین پاشدم و خودمو تکوندم
هانا: دهن بدبختم بگ....
ادامع حرفم با گذاشته دست سوجین رو دهنم قط شد نمیدونم چرا این دهن فاکی چفت و بست ندارع هر حرفی رو میزنم و ابروی خودمو میبرم
هانا: منظورم اینه که دهنم درد گرف ارع همین
ولی مطمئنم منظور واقعیمو گرفتع بود چون ی خندع کردو رف
سوجین محکم زد پس کلم
دستش دست نبود که پاره اجر بود
هانا: ایییی
ی نگا بهش کردم که معلوم بود ب خونم تشنس
هانا: ها
سوجین: میخواستم هرچی از دهنم درمیاد بهت بگم ولی خو متاسفانه کوچکترین تاثیری روت نداره
هانا: نه ناموصا این دستت چرا اینقد سنگینه
سوجین: خدا حتما میدونسته که باید با بچه ای مث تو سرو کله بزنم دستمو اینجوری ساخته که باهاش تورو بزنم که ادم شی ولی حتما یادش رفته اون ژن خرگوشیتو برداره و کامل انسانت کنه برا همین تو نصفت حیوونه نصفت ادم و حتی دست منم نمیتونه ادبت کنه
هانا: هعی میریم خوابگاه؟
منیجر: نه باید بریم ببینم لباس هایی که استایلیست اماده کرده خوبه یا نه و اونم خیلی طول میکشه فک نکنم وقت بشه که رف خوابگاه
هانا: من باید دوش بگیرم حس میکنم مو تو گردنمه
منیجر: تو برو تو اتاق تمرین دوش بگیر و زود بیا
هانا: باشه
برگشتیم داخل اتاق و وسایل هامونو برداشتیم و از ارایشگرا تشکر کردیمو از اتاق اومدیم بیرون
کوک هنوز متوجع ما نشده بودو همینجوری که با ی دستش پیشونیشو ماساژ میداد با دست دیگش بطری آبو برداشت و گف
کوک: کدوم عوضیی اینو پرت کرده
همین حرفش باعث شد بزنم زیر خنده به حدی که هرکی میدیدم فک میکرد دیوونم
کوک که تازه متوجه ما شده بود سرشو بلند کرد و وقتی منو تو اون وضع دید با تعجب زل زد بهم
هانا: اون عوضی سوجینه(🤣)
سوجین ی نیشگون از بازوم گرف ولی این خندمو که هیچ قط نکرد شدتشو بیشترم کرد از خنده رو زمین نشستم و فقط میخندیدم
کوک از زمین بلند شد و خودشو تکوند
سوجین چن بار پشت سرهم تعظیم کرد
سوجین: من واقعا معذرت میخوام اینو سمت هانا پرت کردمو که خورد به تو
کوک: اا ن مشکلی نیس منم معذرت میخوام که گغتم عوضی
سوجین: مهم نیس
کوک: هانا مردی اینقد خندیدی
دیگه خندم بند اومد دهنم جر خورد اینقد خندیدم
از رو زمین پاشدم و خودمو تکوندم
هانا: دهن بدبختم بگ....
ادامع حرفم با گذاشته دست سوجین رو دهنم قط شد نمیدونم چرا این دهن فاکی چفت و بست ندارع هر حرفی رو میزنم و ابروی خودمو میبرم
هانا: منظورم اینه که دهنم درد گرف ارع همین
ولی مطمئنم منظور واقعیمو گرفتع بود چون ی خندع کردو رف
سوجین محکم زد پس کلم
دستش دست نبود که پاره اجر بود
هانا: ایییی
ی نگا بهش کردم که معلوم بود ب خونم تشنس
هانا: ها
سوجین: میخواستم هرچی از دهنم درمیاد بهت بگم ولی خو متاسفانه کوچکترین تاثیری روت نداره
هانا: نه ناموصا این دستت چرا اینقد سنگینه
سوجین: خدا حتما میدونسته که باید با بچه ای مث تو سرو کله بزنم دستمو اینجوری ساخته که باهاش تورو بزنم که ادم شی ولی حتما یادش رفته اون ژن خرگوشیتو برداره و کامل انسانت کنه برا همین تو نصفت حیوونه نصفت ادم و حتی دست منم نمیتونه ادبت کنه
هانا: هعی میریم خوابگاه؟
منیجر: نه باید بریم ببینم لباس هایی که استایلیست اماده کرده خوبه یا نه و اونم خیلی طول میکشه فک نکنم وقت بشه که رف خوابگاه
هانا: من باید دوش بگیرم حس میکنم مو تو گردنمه
منیجر: تو برو تو اتاق تمرین دوش بگیر و زود بیا
هانا: باشه
برگشتیم داخل اتاق و وسایل هامونو برداشتیم و از ارایشگرا تشکر کردیمو از اتاق اومدیم بیرون
۷.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.