فیک تقاص پارت ۴۵
از جام بلند شدم و در حالی که کلا همه جام لنگ میزد راه افتادم سمت همون قرارگاهی که ا/ت رو بردم
تقریبا ۱ ساعت فقط طول کشید که برسم اونجا اونم با پای پیاده
سوار یکی از ماشین ها شدم و راه افتادم سمت بوسان
.......
بدون هیچ وقفه ای تا خود بوسان رانندگی کردم
تا الان تبدیل به جنازه شدم بودم اونقدر خون ریزی که بودم که دیگه چشمام تار میدید و تنها کاری که واسه خونریزی نکردن انجام داده بودم بستن به تیکه پاچه دار پهلوم بود که چندان فرقی به حالم نکرده بود
رسیدم جلو در خونه ی یونگی
از ماشین پیاده شدم و دستم و گذاشتم رو زنگ در و فقط فشار دادم تا اینکه بالاخره در خونه باز شد
دستم و محکم رو پهلوم فشار میدادم
وارد حیاط خونه شدم و در و بستم به زور داشتم راه میرفتم
که خیلی سریع دوتا از نگهبانا اومدن و بهم کمک کردن تا نیوفتم زمین
وارد خونه شدم
یونگی با دیدنم وحشت کرد گفت چه بلایی سر خودت اوردی ..... بیا سریع بیاریدش تو سالن رو مبل درازش کنید ...
از شدت درد داشتم میمیردم جای گلوله م خیلی تیر میکشید و شونه م هم مطمئن بودم یا خورد شده یا از جاش دراومده
نگهبانا کمکم کردن که رو مبل دراز بکشم
نفسم در نمیومد
صدای یونگی میومد که داشت هوسوک و صدا میکرد
بعد از چند ثانیه هوسوک اومد با دیدنم با خنده گفت اوه پسر چیکار کردی با خودت
با درد گفتم زهر مار یه بی حس کننده تزریق کن دارم میمیرم
هوسوک سریع کیف وسایلاشو باز کرد و گفت نه بهت مورفین میزنم که یه کم بخوابی
با حرص توپیدم بهش و گفتم بی حس کننده بزنم میخوام زر بزنم
شدت حرف زدنم به قدری زیاد بود که جای زخمم بیشتر درد کرد
یونگی گفت کاری که میگه رو بکن اینقد زر نزن
هوسوک یه شیشه داروی بی حسی از کیفش برداشت و کشید تو سرنگ و تزریق کرد به دو طرف زخمم
و بعدش گفت باید صب کنی بی حس شه بعد ببینم زخمت تو چه وضعیه
با درد گفتم فک نکن خودت بلدی منم دکترم
به سختی نشستم رو مبل که هوسوک با داد گفت بگیر بکپ اون بی حسی عمل کنن
با درد گفتم خفه شو دستتو بزار رو شونه م ببین شکسته یا دراومده ... دردش داره من و میکشه
تقریبا ۱ ساعت فقط طول کشید که برسم اونجا اونم با پای پیاده
سوار یکی از ماشین ها شدم و راه افتادم سمت بوسان
.......
بدون هیچ وقفه ای تا خود بوسان رانندگی کردم
تا الان تبدیل به جنازه شدم بودم اونقدر خون ریزی که بودم که دیگه چشمام تار میدید و تنها کاری که واسه خونریزی نکردن انجام داده بودم بستن به تیکه پاچه دار پهلوم بود که چندان فرقی به حالم نکرده بود
رسیدم جلو در خونه ی یونگی
از ماشین پیاده شدم و دستم و گذاشتم رو زنگ در و فقط فشار دادم تا اینکه بالاخره در خونه باز شد
دستم و محکم رو پهلوم فشار میدادم
وارد حیاط خونه شدم و در و بستم به زور داشتم راه میرفتم
که خیلی سریع دوتا از نگهبانا اومدن و بهم کمک کردن تا نیوفتم زمین
وارد خونه شدم
یونگی با دیدنم وحشت کرد گفت چه بلایی سر خودت اوردی ..... بیا سریع بیاریدش تو سالن رو مبل درازش کنید ...
از شدت درد داشتم میمیردم جای گلوله م خیلی تیر میکشید و شونه م هم مطمئن بودم یا خورد شده یا از جاش دراومده
نگهبانا کمکم کردن که رو مبل دراز بکشم
نفسم در نمیومد
صدای یونگی میومد که داشت هوسوک و صدا میکرد
بعد از چند ثانیه هوسوک اومد با دیدنم با خنده گفت اوه پسر چیکار کردی با خودت
با درد گفتم زهر مار یه بی حس کننده تزریق کن دارم میمیرم
هوسوک سریع کیف وسایلاشو باز کرد و گفت نه بهت مورفین میزنم که یه کم بخوابی
با حرص توپیدم بهش و گفتم بی حس کننده بزنم میخوام زر بزنم
شدت حرف زدنم به قدری زیاد بود که جای زخمم بیشتر درد کرد
یونگی گفت کاری که میگه رو بکن اینقد زر نزن
هوسوک یه شیشه داروی بی حسی از کیفش برداشت و کشید تو سرنگ و تزریق کرد به دو طرف زخمم
و بعدش گفت باید صب کنی بی حس شه بعد ببینم زخمت تو چه وضعیه
با درد گفتم فک نکن خودت بلدی منم دکترم
به سختی نشستم رو مبل که هوسوک با داد گفت بگیر بکپ اون بی حسی عمل کنن
با درد گفتم خفه شو دستتو بزار رو شونه م ببین شکسته یا دراومده ... دردش داره من و میکشه
۲۷.۴k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.