P21
جین : عزیزم ؟ اینا ؟ آره دیگه جونگ کوک مارو فراموش کردی
جونگ کوک : جین به خاطر رضای خدا ببند
جین : باشه ا/ت اینکه مارو فراموش کرد ولی تو مثل شوهرت نباش
ا/ت : جین فکر کنم گشنته داری هزیون میگی
جین : نخیرم کاملا خوبم
دیگه تهیونگ از دعوای جین و جین کلاف شد و اومد جین و جیمین رو از عمارت پرت کرد بیرون و رو به من و ا/ت گفت : جونگ کوک زودباش الان از گشنگی تلفات میدیم
با ا/ت دنبال تهیونگ از در عمارت رفتیم بیرون ، جین و جیمین اول از همه پریدن تو ماشین .
جین : برو کنار
جیمین : خودت برو من همیشه اینجا میشینم
جین : میشینی که میشینی الان من نشستم
همینطوری که داشتن سر جا دعوا میکردن تهیونگ رفت در ماشین و رو باز کرد و گفت : یا الان هر دو تاتون تا اطلاع ثانوی به معنای واقعی کلمه خفه میشید یا همینجا خفتون میکنم .
هر دوشون به معنی اینکه دیگه خفه شدن دستاشون رو جلوی دهنشون گرفتن ، تهیونگ در رو بست و خواست از اون طرف ماشین سوار شه که صدای پچ پچ جین و جیمین اروم اومد .
جین : برو کنار دیگه (زمزمه)
جیمین : این همه جا برو یه جا دیگه (زمزمه)
تهیونگم با صدای یکم بلند گفت : ساکت میشید یا نه من گشنمه اعصاب ندارم
سکوت پخش شد و وقتی مطمئن شد دیگه صدا نمیاد رفت و کنار جین که وسط نشسته بود تو ماشین نشست من و ا/ت هم جلو نشستیم و به سمت رستوران حرکت کردیم .
توی راه صدا از جین و جیمین در نمی یومد تهیونگم قیافه ی جدی به خودش گرفته بود تا اون دوتا باهم دعوا نکنن ولی کاملا معلوم بود که اونم میخواد از دعوای این دوتا از خنده منفجر بشه ، چند دقیقه ای طول کشید که به رستوران رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم .
جین : اخیش هوای تازه
جیمین : مگه اون تو هوای تازه نداشت ؟
جین : با وجود شما خیر
جیمین : دلتم بخواد من کنارت بشینم
جونگ کوک : جین به خاطر رضای خدا ببند
جین : باشه ا/ت اینکه مارو فراموش کرد ولی تو مثل شوهرت نباش
ا/ت : جین فکر کنم گشنته داری هزیون میگی
جین : نخیرم کاملا خوبم
دیگه تهیونگ از دعوای جین و جین کلاف شد و اومد جین و جیمین رو از عمارت پرت کرد بیرون و رو به من و ا/ت گفت : جونگ کوک زودباش الان از گشنگی تلفات میدیم
با ا/ت دنبال تهیونگ از در عمارت رفتیم بیرون ، جین و جیمین اول از همه پریدن تو ماشین .
جین : برو کنار
جیمین : خودت برو من همیشه اینجا میشینم
جین : میشینی که میشینی الان من نشستم
همینطوری که داشتن سر جا دعوا میکردن تهیونگ رفت در ماشین و رو باز کرد و گفت : یا الان هر دو تاتون تا اطلاع ثانوی به معنای واقعی کلمه خفه میشید یا همینجا خفتون میکنم .
هر دوشون به معنی اینکه دیگه خفه شدن دستاشون رو جلوی دهنشون گرفتن ، تهیونگ در رو بست و خواست از اون طرف ماشین سوار شه که صدای پچ پچ جین و جیمین اروم اومد .
جین : برو کنار دیگه (زمزمه)
جیمین : این همه جا برو یه جا دیگه (زمزمه)
تهیونگم با صدای یکم بلند گفت : ساکت میشید یا نه من گشنمه اعصاب ندارم
سکوت پخش شد و وقتی مطمئن شد دیگه صدا نمیاد رفت و کنار جین که وسط نشسته بود تو ماشین نشست من و ا/ت هم جلو نشستیم و به سمت رستوران حرکت کردیم .
توی راه صدا از جین و جیمین در نمی یومد تهیونگم قیافه ی جدی به خودش گرفته بود تا اون دوتا باهم دعوا نکنن ولی کاملا معلوم بود که اونم میخواد از دعوای این دوتا از خنده منفجر بشه ، چند دقیقه ای طول کشید که به رستوران رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم .
جین : اخیش هوای تازه
جیمین : مگه اون تو هوای تازه نداشت ؟
جین : با وجود شما خیر
جیمین : دلتم بخواد من کنارت بشینم
۱۶.۶k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.