پارت ۹ فیک کوک
مرسی که حمایت میکنی .شرایط پارت بعد آخر فیک گذاشتم
ویو ات
که یهو.......جلوی ی رستوران خیلی شیک و پیک وایستاد پیاده شدیم و ارباب اومد سمتم و دستم رو دستش حلقه کرد و گفت بریم اول فکر کردم به عنوان همراهش میریم ی مهمونی ولی وقتی وارد رستوران شدیم دیدم نوشته:لی ات تولدت مبارک کلی سورپرایز شدم [خدایی تو پارت قبل چه تصوری کردین که که گفت بقیه رو فرستادم پی نخود سیاه و میخوام ات راحت باشم 😂😏]و دیدم پدر و مادرم و حتی اونور هم بود با ارباب رفتیم سمتشون و مامانم بغلم کرد و گفت
م/ا:ات عزیزم حالت خوبه
+بلع مامان تو خوبی
م/ا:هومممم کلی دلم برات تنگ شده بود
پ/ا:ماهم همینطور
پدرمو بغل کردم و گفتم منم خیلی دلم براتون تنگ شده بود
بعد مثل ی بچه گربه پریدم تو بغل اونور و کلی بوسش کردم
[علامت اونور♡]
♡کیوتی دلم برات تنگ شده بود
+من بیشتر
♡خب چیکارا کردی
+هیچی کار خاصی نکردم تو چی؟
♡به تو فکر میکردم💝😊
+جمع کن خودتو داری لاس میزنی؟
♡نه
+باشه بابا تو خوبی تو راست میگی [تیکه کلام خودمه😎💪🏻]
♡خب نمیخوای معرفی کنی
+ععاااااابله انقدر خوشخال شدم که یادم رفت باهم آشناتون کنم خب ایشون .....ایشون...آقای...
[ات نمیخواست بگه کار میکنه و اون اربابشه]
_من جئون جونگ کوکم دوست ات
همه:عاااا بلع خوشوقتم
_منم همینطور
+بلع جونگ کوک دوستمه و جونگ کوک اینا هم خانوادم دیه😅
ویو کوک
وقتی دیدم ات پرید تو بغله اون پسره که ظاهرا اسمش اونوره خیلی عصبی شدم اون نمیتونست به هر کسی نزدیک بشه اونم پسر هع
[فلش بک بعد از تولد]
م/ا:ات عزیزم ما دیگه باید بریم
+کجا
پ/ا:معلومه دیگه برمیگردیم ایران
+چرا انقدر زود؟
م/ا:نگران نباش بازم برمیگردیم الانم بخاطر پدرتع کار داره و فقط بخاطر تو ی روز کار و بیخیال شده
+خیلی خب باشه
ات پدر و مادرش رو بغل کرد و خداحافظی کرد و رسید به اونور و خیلی با بغض رفت تو بغلش آخه اون کیه که ات اینقدر بخاطرش بغض میکنه یعنی چه رابطه ای باهم دیگه دارن تو همین فکر ها بودم که صدای پدر ات منو به خودم آورد
پ/ا:خب آقای جئون از آشناییتون خوشحال شدم و امیدوارم هوای اتی مارو داشته باشین
_اوه بله همچنین چشم حتما😊
م/ا:خیلی ممنونیم که بخاطر شما تونستیم با ات تولدِ خانوادگی داشته باشیم
_وظیفه بود🙃
♡دوست اتی دیگه؟
_بلع[یکم عصبی]
♡هواشو داشته باش اگه بفهمم ناراحتش کردی کخخخخخخ کخخخخخخخخ
_حتما
[بعد از رفتن خانواده ات تو خونه]
ویو ات
+ارباب
_بلع
+ممنون بابت امشب خیلی وقت بود اینجوری خوشحال شدم واقعا ممنون
_عااا قابلی نداشت راستی اونور کی بود؟
+داداش بزرگترم
_عاااااا که اینطور
+چطور ؟
_چون..........
مرسی که خوندی
شرایط پارت بعد
۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
حمایت فراموش نشه
ویو ات
که یهو.......جلوی ی رستوران خیلی شیک و پیک وایستاد پیاده شدیم و ارباب اومد سمتم و دستم رو دستش حلقه کرد و گفت بریم اول فکر کردم به عنوان همراهش میریم ی مهمونی ولی وقتی وارد رستوران شدیم دیدم نوشته:لی ات تولدت مبارک کلی سورپرایز شدم [خدایی تو پارت قبل چه تصوری کردین که که گفت بقیه رو فرستادم پی نخود سیاه و میخوام ات راحت باشم 😂😏]و دیدم پدر و مادرم و حتی اونور هم بود با ارباب رفتیم سمتشون و مامانم بغلم کرد و گفت
م/ا:ات عزیزم حالت خوبه
+بلع مامان تو خوبی
م/ا:هومممم کلی دلم برات تنگ شده بود
پ/ا:ماهم همینطور
پدرمو بغل کردم و گفتم منم خیلی دلم براتون تنگ شده بود
بعد مثل ی بچه گربه پریدم تو بغل اونور و کلی بوسش کردم
[علامت اونور♡]
♡کیوتی دلم برات تنگ شده بود
+من بیشتر
♡خب چیکارا کردی
+هیچی کار خاصی نکردم تو چی؟
♡به تو فکر میکردم💝😊
+جمع کن خودتو داری لاس میزنی؟
♡نه
+باشه بابا تو خوبی تو راست میگی [تیکه کلام خودمه😎💪🏻]
♡خب نمیخوای معرفی کنی
+ععاااااابله انقدر خوشخال شدم که یادم رفت باهم آشناتون کنم خب ایشون .....ایشون...آقای...
[ات نمیخواست بگه کار میکنه و اون اربابشه]
_من جئون جونگ کوکم دوست ات
همه:عاااا بلع خوشوقتم
_منم همینطور
+بلع جونگ کوک دوستمه و جونگ کوک اینا هم خانوادم دیه😅
ویو کوک
وقتی دیدم ات پرید تو بغله اون پسره که ظاهرا اسمش اونوره خیلی عصبی شدم اون نمیتونست به هر کسی نزدیک بشه اونم پسر هع
[فلش بک بعد از تولد]
م/ا:ات عزیزم ما دیگه باید بریم
+کجا
پ/ا:معلومه دیگه برمیگردیم ایران
+چرا انقدر زود؟
م/ا:نگران نباش بازم برمیگردیم الانم بخاطر پدرتع کار داره و فقط بخاطر تو ی روز کار و بیخیال شده
+خیلی خب باشه
ات پدر و مادرش رو بغل کرد و خداحافظی کرد و رسید به اونور و خیلی با بغض رفت تو بغلش آخه اون کیه که ات اینقدر بخاطرش بغض میکنه یعنی چه رابطه ای باهم دیگه دارن تو همین فکر ها بودم که صدای پدر ات منو به خودم آورد
پ/ا:خب آقای جئون از آشناییتون خوشحال شدم و امیدوارم هوای اتی مارو داشته باشین
_اوه بله همچنین چشم حتما😊
م/ا:خیلی ممنونیم که بخاطر شما تونستیم با ات تولدِ خانوادگی داشته باشیم
_وظیفه بود🙃
♡دوست اتی دیگه؟
_بلع[یکم عصبی]
♡هواشو داشته باش اگه بفهمم ناراحتش کردی کخخخخخخ کخخخخخخخخ
_حتما
[بعد از رفتن خانواده ات تو خونه]
ویو ات
+ارباب
_بلع
+ممنون بابت امشب خیلی وقت بود اینجوری خوشحال شدم واقعا ممنون
_عااا قابلی نداشت راستی اونور کی بود؟
+داداش بزرگترم
_عاااااا که اینطور
+چطور ؟
_چون..........
مرسی که خوندی
شرایط پارت بعد
۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
حمایت فراموش نشه
۱۱.۱k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.