Part6
این پسره که انگاراسمش مکس بود من رو بردتوهمون اتاق شکنجه
ودستامو بازنجیر بست وشروع کرد به زدنم
5روزبعد
5روز که تویه این جهنم کوفتیم بدون هیچ آب و غذایی مهم نیست
من بدتر ازاین سرم اومده هه احمق
داشتم همینجوری حرف میزدم که دیدم مکث اومدداخل
^سلام میبینم زنده ای عجیب که چطوری هنوز زنده ای
&می خوای یه رازی رو بهت بگم؟
^چه رازی؟
&من شترم(باخنده)
^حیف اون گلوله که قراره حروم شه تومغزتو
&به درک
^چطوری انقدر بیخیالی ناسلامتی قراره بمیری هااا
&من قراره بمیرم توچراحرص میخوری هوم؟
^منو باش اومدم ببینم حالت خوبه یانه بهرحال بیا باید بریم
&چرا؟
^چراش به تونیومده¿
بعدشروع کرد به باز کردن دستم
^حالا بیا بریم
&باشه
^یه سوال توچرا انقدر سردی؟
&چراش به تونیومده [اداش رو درمیاورد]
^بی شعور
&ممنون واسه تعریف خوبت حالا میشه بریم هوم؟
^آره راه بیفت
ودستامو بازنجیر بست وشروع کرد به زدنم
5روزبعد
5روز که تویه این جهنم کوفتیم بدون هیچ آب و غذایی مهم نیست
من بدتر ازاین سرم اومده هه احمق
داشتم همینجوری حرف میزدم که دیدم مکث اومدداخل
^سلام میبینم زنده ای عجیب که چطوری هنوز زنده ای
&می خوای یه رازی رو بهت بگم؟
^چه رازی؟
&من شترم(باخنده)
^حیف اون گلوله که قراره حروم شه تومغزتو
&به درک
^چطوری انقدر بیخیالی ناسلامتی قراره بمیری هااا
&من قراره بمیرم توچراحرص میخوری هوم؟
^منو باش اومدم ببینم حالت خوبه یانه بهرحال بیا باید بریم
&چرا؟
^چراش به تونیومده¿
بعدشروع کرد به باز کردن دستم
^حالا بیا بریم
&باشه
^یه سوال توچرا انقدر سردی؟
&چراش به تونیومده [اداش رو درمیاورد]
^بی شعور
&ممنون واسه تعریف خوبت حالا میشه بریم هوم؟
^آره راه بیفت
۱.۵k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.