فیک PT6 چقدر ماه زیباست ، این طور نیست ؟
ته ویو :
رفتیم وسایلشو ورداشتیم و رفتیم سمت در بیرون یه تاکسی گرفتم و وسایلشو گذاشتم پشت ماشین و نشستیم داخل و به راننده آدرس را نشون دادم و رفتیم تا رسیدیم به مکان مورد نظر سوییت های رویال کالج های رویال اسم مسخره ای داره ولی امیدوارم سوییت ها درست حسابی باشن وسایلشو ورداشتم و بهش گفتم خودم میارمشون واست
گفت ممنون اوپا ته
بازم خنده ام گرفت خیلی کیوت میگه اوپا ته رفتیم داخل و دیدم آسانسور خرابه و سوییت ما طبقه 11 عه چمدون ها خیلی سنگینن ولی کاریش نمیشه کرد حرف همیشگی پدرم اینه که سختی برای مرده باشه بریم بالا رفتیم و اون خیلی سریع از پله ها میرفت بالا بهش گفتم میخوای یکم آروم برو نظرت چیه ؟
بهم نگاه کرد و گفت اوه آره ببخشید تهیونگ آروم میرم باشه
گفتم از توجه شما کمال تشکر را دارم
خندید و آروم آروم شروع کرد به بالا رفتن خدایا شکرت که بالاخره فهمید رسیدیم نفسم یکم بریده بریده شده بود کلید دست اون بود رفتیم تو و درو باز کرد از در که رفتیم داخل سمت چپ دستشویی و حموم را دیدم و بعدش هم جلوی راهرو پذیرایی متوسطی بود و سمت چپ پذیرایی سه تا اتاق نسبتا بزرگ و اون طرف هم آشپزخونه خب بد نیست حداقل از چیزی که با اون اسم ضایع به ذهنم اومده بود بهتره خوب شد وسایل را گذاشتم نزدیک اتاق ها و رفتیم تو یه اتاق سبز بود یه اتاق قرمز که در گوشه ها بودن و اتاق بزرگ که خودش مستر بود سیاه و سفید بود ولی معلوم بود اتاق مشترکه که فکر نکنم ازش استفاده کنیم مگه اینکه میز های تحریر را بذاریم اونجا
برگشت رو بهم و گفت من اتاق قرمز را بر میدارم تو هم اتاق سبز را بردار اتاق بزرگه هم بشه اتاق مطالعه چطوره ؟
گفتم باشه قبوله پس شروع کنیم
شروع کردیم به چیدن اتاقامون حدودا ساعت 6 و نیم بود که تموم کردیم با هم و اومدیم بیرون ...
رفتیم وسایلشو ورداشتیم و رفتیم سمت در بیرون یه تاکسی گرفتم و وسایلشو گذاشتم پشت ماشین و نشستیم داخل و به راننده آدرس را نشون دادم و رفتیم تا رسیدیم به مکان مورد نظر سوییت های رویال کالج های رویال اسم مسخره ای داره ولی امیدوارم سوییت ها درست حسابی باشن وسایلشو ورداشتم و بهش گفتم خودم میارمشون واست
گفت ممنون اوپا ته
بازم خنده ام گرفت خیلی کیوت میگه اوپا ته رفتیم داخل و دیدم آسانسور خرابه و سوییت ما طبقه 11 عه چمدون ها خیلی سنگینن ولی کاریش نمیشه کرد حرف همیشگی پدرم اینه که سختی برای مرده باشه بریم بالا رفتیم و اون خیلی سریع از پله ها میرفت بالا بهش گفتم میخوای یکم آروم برو نظرت چیه ؟
بهم نگاه کرد و گفت اوه آره ببخشید تهیونگ آروم میرم باشه
گفتم از توجه شما کمال تشکر را دارم
خندید و آروم آروم شروع کرد به بالا رفتن خدایا شکرت که بالاخره فهمید رسیدیم نفسم یکم بریده بریده شده بود کلید دست اون بود رفتیم تو و درو باز کرد از در که رفتیم داخل سمت چپ دستشویی و حموم را دیدم و بعدش هم جلوی راهرو پذیرایی متوسطی بود و سمت چپ پذیرایی سه تا اتاق نسبتا بزرگ و اون طرف هم آشپزخونه خب بد نیست حداقل از چیزی که با اون اسم ضایع به ذهنم اومده بود بهتره خوب شد وسایل را گذاشتم نزدیک اتاق ها و رفتیم تو یه اتاق سبز بود یه اتاق قرمز که در گوشه ها بودن و اتاق بزرگ که خودش مستر بود سیاه و سفید بود ولی معلوم بود اتاق مشترکه که فکر نکنم ازش استفاده کنیم مگه اینکه میز های تحریر را بذاریم اونجا
برگشت رو بهم و گفت من اتاق قرمز را بر میدارم تو هم اتاق سبز را بردار اتاق بزرگه هم بشه اتاق مطالعه چطوره ؟
گفتم باشه قبوله پس شروع کنیم
شروع کردیم به چیدن اتاقامون حدودا ساعت 6 و نیم بود که تموم کردیم با هم و اومدیم بیرون ...
۶.۹k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.