پارت ۵

اینو برای کسایی که حمایت کردن نفرستادم یادم رفت اوناهم بخونن

پ.ک: اما کوک که کسی رو دوست نداره با کسی نیست

کوک:(نیشخند) مگه تاحالا ازم پرسیدی؟

م.ک: وایی نه کوک سر همین خودتو به کشتن میدی

کوک: من میرم اتاقم حوصله مزخرفات شمارو ندارم

پ.ک: کوککک کوکککک باید حرف بزنییی کوکککک

پ.ت: داداش بهتره فعلا راحتش بزاریم

ات: عموو زن عمو و همینطور مامان و بابا بدون اجازه من زیاد نزدیک کوک نشید امکان اینکه بهتون آسیب بزنه زیاده

م.ک: ات ما باید چیکار کنیم دخترم هان؟ چطور کمکش کنیم ؟

ات: بهم وقت بدین یه راه حلی پیدا میکنم من میرم اتاقم

ویو کوک

حالم خوب نبود دلم برای صدای ات تنگ شده بود برای همین بهش زنگ زدم

ویو ات

داشتم میرفتم اتاقم که گوشیم زنگ خورد کوک بود لبخند روی لبام نشست جواب دادم

ات: الو کوکیییی

کوک: وایی نفسم خوبی؟

ات: اینو من باید بپرسم تو خوبی؟

کوک: آره من خوبم

ات: دروغگوو

الورا: کوک بحثو عوض میکنه

کوک: اومدی کره؟

ات: آره الان خونه عمومم

کوک: خب پسر عموت خوبه؟

ات:وایی نه افتضاحههه

کوک چرا؟

ات:....

اینم از این پارت