های بچ! میخام ی رمان بزارم خلاصش👇🏻👇🏻
#بدشانسی
خلاصه رمان👇🏻
وارد اتاقم شد سلامی کرد متعجب سوال پرسیدم
-مگه تو باهاشون نرفتی؟
+نه
اومد کنارم رو تخت خابیدو بغلم کرد از کارش متعجب شدم
-میشه ولم کنی؟
+نه
بی توجه ب کارم ادامه دادم که سرشو برد توی گردنمو صورتشو ب گردنم مالید
-نکن بت میگم نکن
+میخام بکنم
-برو اونور چی از جونم میخای
افتاد روم دستاشو دورم حلقه کرد نمیتونستم کاری کنم زبونشو ب گردنم میمالیدو گردنمو میک میزد نا خاسته اه کشیدم
-برو کنار
+تو ک داری لذت میبری واسه چی این حرفو میزنی؟
خاستم جوابشو بدم ک یکی اومد تو سریع خدشو ازم جدا کرد خواهرم بود
بیا مامان کارت داره
-باشه الان میام
خاهرم رف بیرون منم داشتم میرفتم بیرون ک دستمو از پشت گرفتو زیر گوشم پچ زد
#هنوزتمومنشده
خلاصه رمان👇🏻
وارد اتاقم شد سلامی کرد متعجب سوال پرسیدم
-مگه تو باهاشون نرفتی؟
+نه
اومد کنارم رو تخت خابیدو بغلم کرد از کارش متعجب شدم
-میشه ولم کنی؟
+نه
بی توجه ب کارم ادامه دادم که سرشو برد توی گردنمو صورتشو ب گردنم مالید
-نکن بت میگم نکن
+میخام بکنم
-برو اونور چی از جونم میخای
افتاد روم دستاشو دورم حلقه کرد نمیتونستم کاری کنم زبونشو ب گردنم میمالیدو گردنمو میک میزد نا خاسته اه کشیدم
-برو کنار
+تو ک داری لذت میبری واسه چی این حرفو میزنی؟
خاستم جوابشو بدم ک یکی اومد تو سریع خدشو ازم جدا کرد خواهرم بود
بیا مامان کارت داره
-باشه الان میام
خاهرم رف بیرون منم داشتم میرفتم بیرون ک دستمو از پشت گرفتو زیر گوشم پچ زد
#هنوزتمومنشده
۱۶.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.