تک پارتی
دیوانگی از روی عشق
بارون شدت گرفت دختر زیر درخت بدون توجه به خیس شدنش نشسته بود و به اطراف نگاه میکرد که بوی عطر مورد علاقش به مشامش رسید به سمتش برگشت و بادیدن مردش لبخند بی جونی زد
ات:این دوروز کجا بودی میدونی دوروزه بغلت نکردم عطرتو استشمام نکردم نمیگی دلم تنگه گفته بودی یروزم بدون من نمیتونی ولی مثل اینکه منو فراموش کردی
تهیونگ:معلومه که دلم تنگه خانم عسلی حتی الانم که پیشتم بازم دلم تنگه،ات یادته اولین ملاقاتمون زیر بارون بود
ات:اولین قرارو اولین بوسمونم زیر بارون بود
تهیونگ: پس بارون نشون دهنده عشق و پیمان ماست هرموقع بارونو دیدی بدون که من همیشه کنارتم
ات: من عاشق بارونم
تهیونگ: منم عاشق توام تاابد
بانزدیک شدن پرستار بهش به سمت تهیونگ برگشت و گفت
ات:الان بایدبرم اگ نرم بزور میبرتنم بازم میبینمت آقا خرسه و مردشو بغل کرد
تهیونگ:منتظرتم خانم عسلی
دختر بلند شد و به سمت پرستار حرکت کرد و پرستار چترو بالاسر دختر گرفت و گفت
پرستار:خانم نمیگید خیس میشیدوقت داروهاتونه لطفن برید داخل
دختر بدون گفتن حرفی چترو گرفت و به سمت خونه حرکت کرد
پرستار با غم به درخت نگاه کرد که اشکی از گوشه چشمش لغزید
درسته دختر بعد از از دست دادن عشقش به یک دیوونه متوهم تبدیل شده بود که هرروز از صب تا شب زیر درخت مورد علاقه همسرش میشست و باهاش حرف میزد
پرستار:عشق و دیوانگی دو بخش جدانشدنی ان دوری عشق ازت یه دیوانه میسازه (:
اهی کشید چشمانش را بست و به نوای غم انگیز بارون گوش کرد
لایک و کامنت فراموش نشه🖤
بارون شدت گرفت دختر زیر درخت بدون توجه به خیس شدنش نشسته بود و به اطراف نگاه میکرد که بوی عطر مورد علاقش به مشامش رسید به سمتش برگشت و بادیدن مردش لبخند بی جونی زد
ات:این دوروز کجا بودی میدونی دوروزه بغلت نکردم عطرتو استشمام نکردم نمیگی دلم تنگه گفته بودی یروزم بدون من نمیتونی ولی مثل اینکه منو فراموش کردی
تهیونگ:معلومه که دلم تنگه خانم عسلی حتی الانم که پیشتم بازم دلم تنگه،ات یادته اولین ملاقاتمون زیر بارون بود
ات:اولین قرارو اولین بوسمونم زیر بارون بود
تهیونگ: پس بارون نشون دهنده عشق و پیمان ماست هرموقع بارونو دیدی بدون که من همیشه کنارتم
ات: من عاشق بارونم
تهیونگ: منم عاشق توام تاابد
بانزدیک شدن پرستار بهش به سمت تهیونگ برگشت و گفت
ات:الان بایدبرم اگ نرم بزور میبرتنم بازم میبینمت آقا خرسه و مردشو بغل کرد
تهیونگ:منتظرتم خانم عسلی
دختر بلند شد و به سمت پرستار حرکت کرد و پرستار چترو بالاسر دختر گرفت و گفت
پرستار:خانم نمیگید خیس میشیدوقت داروهاتونه لطفن برید داخل
دختر بدون گفتن حرفی چترو گرفت و به سمت خونه حرکت کرد
پرستار با غم به درخت نگاه کرد که اشکی از گوشه چشمش لغزید
درسته دختر بعد از از دست دادن عشقش به یک دیوونه متوهم تبدیل شده بود که هرروز از صب تا شب زیر درخت مورد علاقه همسرش میشست و باهاش حرف میزد
پرستار:عشق و دیوانگی دو بخش جدانشدنی ان دوری عشق ازت یه دیوانه میسازه (:
اهی کشید چشمانش را بست و به نوای غم انگیز بارون گوش کرد
لایک و کامنت فراموش نشه🖤
۲۷.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.