اسکلان توکیو پارت 4
اسکلان توکیو
پارت4
صدای در زدن *
دراکن: کیه
هاگو: منم در رو باز کن
دراکن: چیه چیشده
هاگو: هیچی میخوای بریم جنگل براتون صبحانه اوردم
دراکن: او ممنون
مایکی که تازه بیدار شده: عععععاااا(خمیازه) چرا انقدر سر و صدا میکنید کله صبحیه
دراکن: ساعت 11
مایکی: باجی و چیفویو و کازوتورا کجان
دراکن: در حال کردن همدیگ..... چیز یعنی رفتن یکم بچرخن
مایکی: منم میخوام بر....
صدای در*
باجی: بچه ها هاگو اینا رو داد به ما (پوله، دوستان)
دراکن: خب
باجی: گفت برید برای خودتون لباس بخرید
مایکی: ای ژان بزنید بریم
بعد از صبحانه با یک ماشین به همراه راننده ی مطمئن که هاگو براشون فرستاده بود به سمت بزرگترین لباس فروشی رفتن
لباس های تومان
دراکن: اسلاید 2
باجی: اسلاید 3
کازوتورا: اسلاید 4
میتسویا: اسلاید 5
چیفویو: اسلاید 6
تاکه میچی: اسلاید 7
مایکی: اسلاید 8
باجی اروم در گوش کازوتورا درحالی که به چیفویو اشاره میکرد زمزمه کرد: چیفویو رو عجب جیگری شده
کازوتورا: اره داف و هات و کیوت و جیگر و....رو هم جمع شدن، شده چیفویو
چیفویو که لباسش یکم براش بزرگ بود: باجی سان این خیلی گشاده
باجی که کامل رد داده بود و خون دماغ شده بود: کیتنم بهت میاد
چیفویو =لبو
دراکن: خب بریم که هاگو منتظره
اندکی بعد
هاگو: چقدر طولش دادید
دراکن: شرمنده
هاگو: خب دیگه راه می افتیم
دراکن: کجا میریم
هاگو: جنگل دیگه
دراکن: بله
هاگو: برید سوار ماشین بشید
باجی: ما هم که همش سوار این ماشین و اون ماشینیم
هاگو: دگه
اندکی بعد تر
رسیدن به جنگل
هاگو: خب باید امشب اینجا بمونیم پس باید چادر بزنیم
مایکی: دراکن جونم
دراکن : ها؟
مایکی: وسایلم رو میچینی
دراکن: نه تاکه میچی داره میچینه دیگه
تاکه میچی: مایکی کون من کمک نیاز د....
چیفویو: من میام کمکت شریک
باجی : 💢💢💢💢
از زبان نویسنده
چیفویو داره به تاکه میچی کمک میکنه تا وسایل رو سر جاشون بزارن و باجیم درحال فشار خوردنه
کازوتورا: باجی؟ چته داش؟
باجی: وقتی میبینم چیفویو با تاکه میچی صمیمی تر از با من رفتار میکنه اعصابم خورد میشه
کازوتورا: یک اون با تو صمیمی تره هرچی نباشه دوست پسرشی دو داری حسودی میکنی🤣🤣🤣🤣🤣🤣
باجی: برای چی دارم با تو درد و دل میکنم💢💢💢
کازوتورا: کرم داری🤣🤣🤣
پایان این پارت 💖✨
😵💫خدایا انگشتام از دست رفت😵
پارت4
صدای در زدن *
دراکن: کیه
هاگو: منم در رو باز کن
دراکن: چیه چیشده
هاگو: هیچی میخوای بریم جنگل براتون صبحانه اوردم
دراکن: او ممنون
مایکی که تازه بیدار شده: عععععاااا(خمیازه) چرا انقدر سر و صدا میکنید کله صبحیه
دراکن: ساعت 11
مایکی: باجی و چیفویو و کازوتورا کجان
دراکن: در حال کردن همدیگ..... چیز یعنی رفتن یکم بچرخن
مایکی: منم میخوام بر....
صدای در*
باجی: بچه ها هاگو اینا رو داد به ما (پوله، دوستان)
دراکن: خب
باجی: گفت برید برای خودتون لباس بخرید
مایکی: ای ژان بزنید بریم
بعد از صبحانه با یک ماشین به همراه راننده ی مطمئن که هاگو براشون فرستاده بود به سمت بزرگترین لباس فروشی رفتن
لباس های تومان
دراکن: اسلاید 2
باجی: اسلاید 3
کازوتورا: اسلاید 4
میتسویا: اسلاید 5
چیفویو: اسلاید 6
تاکه میچی: اسلاید 7
مایکی: اسلاید 8
باجی اروم در گوش کازوتورا درحالی که به چیفویو اشاره میکرد زمزمه کرد: چیفویو رو عجب جیگری شده
کازوتورا: اره داف و هات و کیوت و جیگر و....رو هم جمع شدن، شده چیفویو
چیفویو که لباسش یکم براش بزرگ بود: باجی سان این خیلی گشاده
باجی که کامل رد داده بود و خون دماغ شده بود: کیتنم بهت میاد
چیفویو =لبو
دراکن: خب بریم که هاگو منتظره
اندکی بعد
هاگو: چقدر طولش دادید
دراکن: شرمنده
هاگو: خب دیگه راه می افتیم
دراکن: کجا میریم
هاگو: جنگل دیگه
دراکن: بله
هاگو: برید سوار ماشین بشید
باجی: ما هم که همش سوار این ماشین و اون ماشینیم
هاگو: دگه
اندکی بعد تر
رسیدن به جنگل
هاگو: خب باید امشب اینجا بمونیم پس باید چادر بزنیم
مایکی: دراکن جونم
دراکن : ها؟
مایکی: وسایلم رو میچینی
دراکن: نه تاکه میچی داره میچینه دیگه
تاکه میچی: مایکی کون من کمک نیاز د....
چیفویو: من میام کمکت شریک
باجی : 💢💢💢💢
از زبان نویسنده
چیفویو داره به تاکه میچی کمک میکنه تا وسایل رو سر جاشون بزارن و باجیم درحال فشار خوردنه
کازوتورا: باجی؟ چته داش؟
باجی: وقتی میبینم چیفویو با تاکه میچی صمیمی تر از با من رفتار میکنه اعصابم خورد میشه
کازوتورا: یک اون با تو صمیمی تره هرچی نباشه دوست پسرشی دو داری حسودی میکنی🤣🤣🤣🤣🤣🤣
باجی: برای چی دارم با تو درد و دل میکنم💢💢💢
کازوتورا: کرم داری🤣🤣🤣
پایان این پارت 💖✨
😵💫خدایا انگشتام از دست رفت😵
۷۲۰
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.