عضو هشتم بی تی اس پارت 3
امروز صبح بیدار شدم رفتم دست صورتم رو شستم امروز عصر هالزی میومد وای خدا هوففف
رفتم پایین به پسرا صبح بخیر گفتم صبحانه خوردم رفتم
رفتم حموم اومدم موهام رو خشک کردم گرفتم خوابیدم بلند شدم دیدم ساعت 4ونیم هستش ربع ساعت دیگه هالزی میاد رفتم پایین ربع ساعت بعد دیدم زنگ در میخوره بله هالزی اومد بعد از سلام واحوال پرسی نشست یه چیزی خوردیم که یه هو هالزی گفت من برم تو اتاق رفیتم دیدم داره اینه رو میشکنه گفتم داری چی کار می کنی گفت میخوام تو از گروه بری شیشه رو کشید کنار لبش یه جیغ زد تیهونگ اومد تو اتاق دید من اون کار کردم زد تو گوشم جوری که به زمین بر خوردم
تیهونگ:برو بیرون(داد عصبی)
من:ب. ب. باشه(بغض)
رفتم بیرون رفتم پشت بوم یه ساختمون که 20 طبقه بود
زنگ زدم به جیمین
جیمین:الو ات کجا رفتی؟؟
من:جیمین من دیگه نیستم پیام ها مو به پسرا برسون. به تیهونگ به گو دلم براش تنگ میشه ودیگه نیستم باهم کرم ریزی کنیم و عاشقش بودم به جین به گو دیگه نیستم کرم بریزم اذیتش کنم تو با کفگیر بیای دنبالم کنی به شوگا به گو دیگه من نیستم روش آب بریزم بیفتته دنبالم به نامجون به گو دیگه من نیستم باهم کتاب به خونیم به جیهوپ به گو دیگه من نیستم باهم برقصیم به جونگ کوک به گو دیگه من نیستم براش شیر موز درست کنم به خودتم یه چیزی دارم که بگم دیگه من نیستم باهم موچی بخوریم خداحافظ(بغض)
جیمین:الو ات ات ات نه اون چیزی که فکر می کنم نباشه الو الو الو
جیمین ویو
رفتم بدو بدو پوشیدم برم دنبالش پسرا نمیدونن اون افسردگی داره من فقط میدونم جیهوپ گفت کجا گفتم ات بهم زنگ زد آخرین پیاماشو برامون گذاشت
یعنی میخواد خودکشی کنه هالزی ازش بدش میاد نقش بازی کرد که ما اون رو از گروه بندازیم و اون افسردگی داره
جیهوپ :نمی دونستم هالزی هم چین آدمیه بیا باهم بریم
گفتم باشه باهم رفتیم
رفتیم بیرون
ات ویو
تو خماری به مونید عزیزان😁
به مولا بگید کمه🗿🔪
رفتم پایین به پسرا صبح بخیر گفتم صبحانه خوردم رفتم
رفتم حموم اومدم موهام رو خشک کردم گرفتم خوابیدم بلند شدم دیدم ساعت 4ونیم هستش ربع ساعت دیگه هالزی میاد رفتم پایین ربع ساعت بعد دیدم زنگ در میخوره بله هالزی اومد بعد از سلام واحوال پرسی نشست یه چیزی خوردیم که یه هو هالزی گفت من برم تو اتاق رفیتم دیدم داره اینه رو میشکنه گفتم داری چی کار می کنی گفت میخوام تو از گروه بری شیشه رو کشید کنار لبش یه جیغ زد تیهونگ اومد تو اتاق دید من اون کار کردم زد تو گوشم جوری که به زمین بر خوردم
تیهونگ:برو بیرون(داد عصبی)
من:ب. ب. باشه(بغض)
رفتم بیرون رفتم پشت بوم یه ساختمون که 20 طبقه بود
زنگ زدم به جیمین
جیمین:الو ات کجا رفتی؟؟
من:جیمین من دیگه نیستم پیام ها مو به پسرا برسون. به تیهونگ به گو دلم براش تنگ میشه ودیگه نیستم باهم کرم ریزی کنیم و عاشقش بودم به جین به گو دیگه نیستم کرم بریزم اذیتش کنم تو با کفگیر بیای دنبالم کنی به شوگا به گو دیگه من نیستم روش آب بریزم بیفتته دنبالم به نامجون به گو دیگه من نیستم باهم کتاب به خونیم به جیهوپ به گو دیگه من نیستم باهم برقصیم به جونگ کوک به گو دیگه من نیستم براش شیر موز درست کنم به خودتم یه چیزی دارم که بگم دیگه من نیستم باهم موچی بخوریم خداحافظ(بغض)
جیمین:الو ات ات ات نه اون چیزی که فکر می کنم نباشه الو الو الو
جیمین ویو
رفتم بدو بدو پوشیدم برم دنبالش پسرا نمیدونن اون افسردگی داره من فقط میدونم جیهوپ گفت کجا گفتم ات بهم زنگ زد آخرین پیاماشو برامون گذاشت
یعنی میخواد خودکشی کنه هالزی ازش بدش میاد نقش بازی کرد که ما اون رو از گروه بندازیم و اون افسردگی داره
جیهوپ :نمی دونستم هالزی هم چین آدمیه بیا باهم بریم
گفتم باشه باهم رفتیم
رفتیم بیرون
ات ویو
تو خماری به مونید عزیزان😁
به مولا بگید کمه🗿🔪
۵.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.