چه اتفاقی افتاد
چه اتفاقی افتاد
𝕻𝖆𝖗𝖙_۱۷
سونگ کانگ: سریع سوار ماشین شو بریم بیمارستان
تهیونگ: نگو که.....
سونگ کانگ:.......
ویو تهیونگ
بقض گرفته بودم.
سریع سوار ماشین شدم و با سونگ کانگ رفتیم دنبال ا/ت.
هزار تا بیمارستان رو گشتیم تا بالاخره پیداش کردیم.
رفتیم اونجا.
ا/ت داخل اتاق عمل بود.
دکتر ها میگفتن امیدی به زنده بودنش نیست.
همینجور رو صندلی نشسته بودیم که یهو پدر ا/ت امد.
پ. ا/ت: د..... دخترم کجاست!؟(با نگرانی بقض)
تهیونگ: ا... اقای جئون
پ. ا/ت: ت. ت. تهیونگ
تو...... بهوش.... امدی!؟
پس یعنی عامل تصادف دختر من تویییییییی.
تهیونگ:(راستش حق با پدر ا/ت بود چون من عامل تصادفش شدم.)
پ ا/ت:(ی کشیده محکم زد تو صورت تهیونگ.)
سونگ کانگ: اقای جئون اروم باشید.
پ. ا/ت: اول که دخترم رو گروگان گرفتن. بعدشم که افسرده شد. الان معلوم نیست که بمیره یا زنده بمونه.
دیگه چه بلایی مونده سر دختره من بیاری. چرا دست از سر دختر من بر نمی داری (با داد شدید گریه)
پرستار: اقا لطفا اروم باشید اینجا بیمارستانه.
سونگ کانگ: چشم
اقای جئون بیاید بشینید.
ویو ۳ ساعت بعد
دکتر امد.
تهیونگ: خانم حال ا/ت چطوره.
دکتر: متاسفم.
ایشون ضربه بعد به نخاع سرشون وارد شده. ایشون پاهاشون فلج شده.متاسفم.
تهیونگ:......(بقض)
پ. ا/ت:.........(گریه)
سونگ کانگ:......(تعجب بقض)
ویو فردا صبح تهیونگ
صبح از خواب بیدار شدم ی دوش گرفتم. کارای لازم رو انجام دادم. رفتم کلی خوراکی خریدم که حد عقل بتونم دوباره باهاش دوست باشم.
سوار ماشین شدم. خرید ها رو انجام دادم. مستقیم رفتم سمت بیمارستان. رفتم اونجا ا/ت نشسته بود داشت برای خودش با دکتر می خندید. منم در زدم رفتم داخل.
تق.. تق
ا/ت: بفرماید.
تهیونگ: س... سلام
ا/ت: سلام(سرد)
دکتر: من برم کاری داشتید صدام کنید.
ا/ت: باشه.
تهیونگ: حالت بهتره
ا/ت: خوبم(سرد)
تهیونگ: میشه باهات یکم حرف بزنم؟(با ناراحتی)
ا/ت: میشنوم(سرد)
تهیونگ: ببین ا/ت من تازه دو روز پیش از کما امدم بیرون. من از هیچی خبر نداشتم. نمیدونم چه اتفاقی افتاده وقتی من نبودم. من وقتی بهوش امد سونگ کانگ امد پیش. از همون اول سراغت رو گرفتم ولی جوابی بهم نمیداد. من نمیدونم چه اتفایی افتاد... پس... لطفا بیا دوباره باهم دوست باشیم.
ا/ت: ام. باشه ولی اون جعبه چی داخلشه!؟(ذوق)
تهیونگ: عا. این موچیه.
ا/ت: تو لوخدا بدش(مظلوم)
تهیونگ: نه نمیدم
ا/ت: قهرم
تهیونگ: غلط کردم بیا
ا/ت: مرسیییی.
تهیونگ: اروم باش. همشون مال خودتن. خفه شدی.
۱۰دقیقه بد.
ا/ت: مرسی. از وقتی تو رفتی لب به موچی نزدم.
تهیونگ: خواهش.
راستی.
ا/ت: بله
تهیونگ: دکتر راجب پات چی گفت!؟
ا/ت: اوم. گفت که اگر ی ماه تلاش کنم برای پاهام میتونم دوباره باهاشون راه برم.
تهیونگ:(ذوق)
𝕻𝖆𝖗𝖙_۱۷
سونگ کانگ: سریع سوار ماشین شو بریم بیمارستان
تهیونگ: نگو که.....
سونگ کانگ:.......
ویو تهیونگ
بقض گرفته بودم.
سریع سوار ماشین شدم و با سونگ کانگ رفتیم دنبال ا/ت.
هزار تا بیمارستان رو گشتیم تا بالاخره پیداش کردیم.
رفتیم اونجا.
ا/ت داخل اتاق عمل بود.
دکتر ها میگفتن امیدی به زنده بودنش نیست.
همینجور رو صندلی نشسته بودیم که یهو پدر ا/ت امد.
پ. ا/ت: د..... دخترم کجاست!؟(با نگرانی بقض)
تهیونگ: ا... اقای جئون
پ. ا/ت: ت. ت. تهیونگ
تو...... بهوش.... امدی!؟
پس یعنی عامل تصادف دختر من تویییییییی.
تهیونگ:(راستش حق با پدر ا/ت بود چون من عامل تصادفش شدم.)
پ ا/ت:(ی کشیده محکم زد تو صورت تهیونگ.)
سونگ کانگ: اقای جئون اروم باشید.
پ. ا/ت: اول که دخترم رو گروگان گرفتن. بعدشم که افسرده شد. الان معلوم نیست که بمیره یا زنده بمونه.
دیگه چه بلایی مونده سر دختره من بیاری. چرا دست از سر دختر من بر نمی داری (با داد شدید گریه)
پرستار: اقا لطفا اروم باشید اینجا بیمارستانه.
سونگ کانگ: چشم
اقای جئون بیاید بشینید.
ویو ۳ ساعت بعد
دکتر امد.
تهیونگ: خانم حال ا/ت چطوره.
دکتر: متاسفم.
ایشون ضربه بعد به نخاع سرشون وارد شده. ایشون پاهاشون فلج شده.متاسفم.
تهیونگ:......(بقض)
پ. ا/ت:.........(گریه)
سونگ کانگ:......(تعجب بقض)
ویو فردا صبح تهیونگ
صبح از خواب بیدار شدم ی دوش گرفتم. کارای لازم رو انجام دادم. رفتم کلی خوراکی خریدم که حد عقل بتونم دوباره باهاش دوست باشم.
سوار ماشین شدم. خرید ها رو انجام دادم. مستقیم رفتم سمت بیمارستان. رفتم اونجا ا/ت نشسته بود داشت برای خودش با دکتر می خندید. منم در زدم رفتم داخل.
تق.. تق
ا/ت: بفرماید.
تهیونگ: س... سلام
ا/ت: سلام(سرد)
دکتر: من برم کاری داشتید صدام کنید.
ا/ت: باشه.
تهیونگ: حالت بهتره
ا/ت: خوبم(سرد)
تهیونگ: میشه باهات یکم حرف بزنم؟(با ناراحتی)
ا/ت: میشنوم(سرد)
تهیونگ: ببین ا/ت من تازه دو روز پیش از کما امدم بیرون. من از هیچی خبر نداشتم. نمیدونم چه اتفاقی افتاده وقتی من نبودم. من وقتی بهوش امد سونگ کانگ امد پیش. از همون اول سراغت رو گرفتم ولی جوابی بهم نمیداد. من نمیدونم چه اتفایی افتاد... پس... لطفا بیا دوباره باهم دوست باشیم.
ا/ت: ام. باشه ولی اون جعبه چی داخلشه!؟(ذوق)
تهیونگ: عا. این موچیه.
ا/ت: تو لوخدا بدش(مظلوم)
تهیونگ: نه نمیدم
ا/ت: قهرم
تهیونگ: غلط کردم بیا
ا/ت: مرسیییی.
تهیونگ: اروم باش. همشون مال خودتن. خفه شدی.
۱۰دقیقه بد.
ا/ت: مرسی. از وقتی تو رفتی لب به موچی نزدم.
تهیونگ: خواهش.
راستی.
ا/ت: بله
تهیونگ: دکتر راجب پات چی گفت!؟
ا/ت: اوم. گفت که اگر ی ماه تلاش کنم برای پاهام میتونم دوباره باهاشون راه برم.
تهیونگ:(ذوق)
۲.۰k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.