عشق بچگی
عشق بچگی
سه پارتی
پارت³
( یک هفته بعد)
وقتی که جیهوپ بهم اعتراف کرد روز بعدش به سفر کاری رفت
توی خونه بودم بابا اومد داخل
بابا: آت جیهوپ قراره امروز بیاد حتما بگو بیاد اینجا گیم بزنیم
آت: بابا
بابا: بله
آت: با دوستی هم میشه عشق به وجود اومد؟!
بابا: معلومه که میشه دوستی هم نوعی عشقه
آت: واقعا؟
بابا: اره نکنه عاشق جیهوپ شدی!!؟
آت: چی نه بابا
بابا: عزیزم اگه عاشق کسی شدی بهش اعتراف کن چون ممکنه دیر بشه
بابا رفت داشتم به حرفاش فکر میکردم منم عاشق جیهوپ بودم باید بهش بگم
لباسام رو پوشیدم و به سمت فرودگاه رفتم
منتظر جیهوپ بودم
آخر سر دیدمش به سمتش رفتم
آت: هوپیییییی
داشت میومد یه لبخند زد ولی کنارش یه دختر بود
جیهوپ: اومدی فکر میکردم نمیای
آت: اره این دختر کیه؟
جیهوپ: اوه این همکارمه
جیونگ: سلام من جیونگم جیهوپ ازت خیلی تعریف کرده
آت: آهان بیا بریم جیهوپ
جیهوپ: اوممم آت من با جیونگ میرم تو برو
آت: اوه باشه......
رفتیم پیاده رو من از یه سمت دیگه رفتم اونا از یه سمت دیگه
ویو جیهوپ:
جیونگ: دیدی گفتم منو که با تو دید حسودیش شد به نظر من که اونم دوست داره
جیهوپ: کاش اعتراف میکرد
جیونگ: نگران نباش اونم به عشقش اعتراف میکنه شاید الان داره جرعتش رو جمع میکنه که بیاد بهت اعتراف کنه
جیهوپ: واقعا
جیونگ: اوهوم
آت: جیهوپپپپپپپپ وایساااااااا
جیونگ: دیدی گفتم
به پشتم نگاه کردم آت داشت با عجله به سمتمون میومد
جیونگ: خب من برم حرفاتون رو بگید ( چشمک)
آت: هوپی خب راستش....
جیهوپ: چی
آت: ؟.................... م..ممن..... دو...ست ..... دارممممممم میشه منو ببخشی که زودتر نگفتم
جیهوپ: مطمئنی دیگه نمی خوای دوست باشیم؟!!
آت: چرا ما هنوزم دوستیم ولی رابطه بیشتر از دوستی
کشیدمش توی بغلم
جیهوپ: پس بیا قول بدیم هیچوقت جدا نشیم
آت: باشه قول میدم
#پایان
سه پارتی بعدی از کی باشه؟؟! :]
سه پارتی
پارت³
( یک هفته بعد)
وقتی که جیهوپ بهم اعتراف کرد روز بعدش به سفر کاری رفت
توی خونه بودم بابا اومد داخل
بابا: آت جیهوپ قراره امروز بیاد حتما بگو بیاد اینجا گیم بزنیم
آت: بابا
بابا: بله
آت: با دوستی هم میشه عشق به وجود اومد؟!
بابا: معلومه که میشه دوستی هم نوعی عشقه
آت: واقعا؟
بابا: اره نکنه عاشق جیهوپ شدی!!؟
آت: چی نه بابا
بابا: عزیزم اگه عاشق کسی شدی بهش اعتراف کن چون ممکنه دیر بشه
بابا رفت داشتم به حرفاش فکر میکردم منم عاشق جیهوپ بودم باید بهش بگم
لباسام رو پوشیدم و به سمت فرودگاه رفتم
منتظر جیهوپ بودم
آخر سر دیدمش به سمتش رفتم
آت: هوپیییییی
داشت میومد یه لبخند زد ولی کنارش یه دختر بود
جیهوپ: اومدی فکر میکردم نمیای
آت: اره این دختر کیه؟
جیهوپ: اوه این همکارمه
جیونگ: سلام من جیونگم جیهوپ ازت خیلی تعریف کرده
آت: آهان بیا بریم جیهوپ
جیهوپ: اوممم آت من با جیونگ میرم تو برو
آت: اوه باشه......
رفتیم پیاده رو من از یه سمت دیگه رفتم اونا از یه سمت دیگه
ویو جیهوپ:
جیونگ: دیدی گفتم منو که با تو دید حسودیش شد به نظر من که اونم دوست داره
جیهوپ: کاش اعتراف میکرد
جیونگ: نگران نباش اونم به عشقش اعتراف میکنه شاید الان داره جرعتش رو جمع میکنه که بیاد بهت اعتراف کنه
جیهوپ: واقعا
جیونگ: اوهوم
آت: جیهوپپپپپپپپ وایساااااااا
جیونگ: دیدی گفتم
به پشتم نگاه کردم آت داشت با عجله به سمتمون میومد
جیونگ: خب من برم حرفاتون رو بگید ( چشمک)
آت: هوپی خب راستش....
جیهوپ: چی
آت: ؟.................... م..ممن..... دو...ست ..... دارممممممم میشه منو ببخشی که زودتر نگفتم
جیهوپ: مطمئنی دیگه نمی خوای دوست باشیم؟!!
آت: چرا ما هنوزم دوستیم ولی رابطه بیشتر از دوستی
کشیدمش توی بغلم
جیهوپ: پس بیا قول بدیم هیچوقت جدا نشیم
آت: باشه قول میدم
#پایان
سه پارتی بعدی از کی باشه؟؟! :]
۲۷.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.