➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁴⁴
(پرش زمانی به هشت روز بعد)
تمام وسیله هامو جمع کردم لباسامو عوض کردم یه شرتک لی قرمز و نیم تنه مشکی با یه کپشن چرمی کفشای کتونیمو پوشیدم و لامپو خاموش کردم و رفتم بیرون رفتم بیرون بیمارستان دلم برای میسو تنگ شده بود راه افتادم برم ایستگاه قطار میرم سئول زنگ زدم تاکسی سوار شدم و رفتم ایستگاه قطار قبل از اینکه سوار بشم یه نفس عمیق کشیدم قلبم نمیزاشت برم اما...دیگه نمیخوام ادامه بدم رفتم و یه بلیت گرفتم و...
سوار شدم سرمو گذاشتم رو شیشه قطره های اشک دونه به دونه خود به خود راهشون رو باز میکردن و میریختن روی پاهام یهو در کوپه باز شدم نگا نکردم کیه با صدای جذابش گفت
_کجا میری
جا خوردم از جام پاشدم و پشتم رو نگا کردم با دیدنش خشکم زد سفت بغلم کرد بغلش کردم و تو بغلش زار زدم
_نرو
_ کووووک
اشکامو با دستای خوشگلش پاک کرد با صدای بوق قطار بیدار شدم صورتم از اشکام خیس خیس شده بود کاش بیدار نمیشدم ، شب شده بود رسیده بودم سئول از کوپه رفتم بیرون و کوله پشتی مو برداشتم و رفتم بیرون هوای سئول بارونی بود سرمو گرفتم بالا قطره های بارون دونه دونه میخورد به صورتم قطره های بارون با اشکام هماهنگ شده بودن رفتم ایستگاه اتوبوس نشستم رو نیمکت عین اون شب... عین یه موش آب کشیده ... چی! اون...جونگ کوکه رفتم سمتش کتشو گرفتم و چرخوندم
_عا ... بفرمایین
_...ببخشید اشتباه گرفتم
دوباره نشستم سر جام اتوبوس اومد و سوار شدم آدرس دادم رسیدم پیاده شدم و در حیاط و باز کردم و وارد خونهشدم عییییییییی بو گننددددد ظرفا کپک زده بودن دیگه فک کنم قابل استفاده نبودن نمیشد بری سمتشون کیفمو پرت کردم رو مبل و رفتم طبقه بالا (طبقه بالا دوتا اتاق داره خب دوتا اتاق روبه روی هم)جلو اتاقم وایساده بودم یه چیزی تو دیدم بود سرمو چرخوندم سمت اتاق کارم انگار یکی وایساده بود ترسیده بودم لامپا خاموش بودن داشت میومد سمتم رفتم عقب پاهام عین ماکارونی وا رفته بودن رفتم طبقه پایین صدای پاهاش میومد از پشت بغلم کرد خشکم زده بود ولم کرد و اومد رو به روم وایساد
بنظرتون کیه...😂
تمام وسیله هامو جمع کردم لباسامو عوض کردم یه شرتک لی قرمز و نیم تنه مشکی با یه کپشن چرمی کفشای کتونیمو پوشیدم و لامپو خاموش کردم و رفتم بیرون رفتم بیرون بیمارستان دلم برای میسو تنگ شده بود راه افتادم برم ایستگاه قطار میرم سئول زنگ زدم تاکسی سوار شدم و رفتم ایستگاه قطار قبل از اینکه سوار بشم یه نفس عمیق کشیدم قلبم نمیزاشت برم اما...دیگه نمیخوام ادامه بدم رفتم و یه بلیت گرفتم و...
سوار شدم سرمو گذاشتم رو شیشه قطره های اشک دونه به دونه خود به خود راهشون رو باز میکردن و میریختن روی پاهام یهو در کوپه باز شدم نگا نکردم کیه با صدای جذابش گفت
_کجا میری
جا خوردم از جام پاشدم و پشتم رو نگا کردم با دیدنش خشکم زد سفت بغلم کرد بغلش کردم و تو بغلش زار زدم
_نرو
_ کووووک
اشکامو با دستای خوشگلش پاک کرد با صدای بوق قطار بیدار شدم صورتم از اشکام خیس خیس شده بود کاش بیدار نمیشدم ، شب شده بود رسیده بودم سئول از کوپه رفتم بیرون و کوله پشتی مو برداشتم و رفتم بیرون هوای سئول بارونی بود سرمو گرفتم بالا قطره های بارون دونه دونه میخورد به صورتم قطره های بارون با اشکام هماهنگ شده بودن رفتم ایستگاه اتوبوس نشستم رو نیمکت عین اون شب... عین یه موش آب کشیده ... چی! اون...جونگ کوکه رفتم سمتش کتشو گرفتم و چرخوندم
_عا ... بفرمایین
_...ببخشید اشتباه گرفتم
دوباره نشستم سر جام اتوبوس اومد و سوار شدم آدرس دادم رسیدم پیاده شدم و در حیاط و باز کردم و وارد خونهشدم عییییییییی بو گننددددد ظرفا کپک زده بودن دیگه فک کنم قابل استفاده نبودن نمیشد بری سمتشون کیفمو پرت کردم رو مبل و رفتم طبقه بالا (طبقه بالا دوتا اتاق داره خب دوتا اتاق روبه روی هم)جلو اتاقم وایساده بودم یه چیزی تو دیدم بود سرمو چرخوندم سمت اتاق کارم انگار یکی وایساده بود ترسیده بودم لامپا خاموش بودن داشت میومد سمتم رفتم عقب پاهام عین ماکارونی وا رفته بودن رفتم طبقه پایین صدای پاهاش میومد از پشت بغلم کرد خشکم زده بود ولم کرد و اومد رو به روم وایساد
بنظرتون کیه...😂
۲۰.۷k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.