ازدواج اجباری 🥀❤⛓️ 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎
ازدواج اجباری 🥀❤⛓️ 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎
ا/ت: چی؟
(دوباره سوالشو تکرار کرد )
ا/ت: نمیدونم چی بگم .
ته : میدونم سردرگمی. ولی بیا تجریش کنیم. میدونی که 𝟐 ماه دیگه تا طلاقمون مونده.
ا/ت: آره.... خببب.....
ته: پس بیا تجربش کنیم. اگه تو این 𝟐 ماه عاشق هم شدیم ازدواجمونو ادامه میدیم. اگر نه جدا میشیم...... میتونیم بیشتر...... باهم دیگه باشیم... نه؟
ا/ت: خب.... آره.... ولی ...... من نمیدونم باید چه جوابی بدم.
ته : باشه. فکراتو بکن. من صبر میکنم.
تهیونگ از اتاق رفت بیرون تا ا/ت بخوابه. ا/ت اینقد به سوال تهیونگ فک کرد که نفهمید کی خوابش برد.
𝟒 ساعت بعد :
ته: ا/ت؟ ا/ت؟ پاشو. برات غذا درست کردم.
یواش یواش چشماشو باز کرد : وای تهیونگا خودت درست کردی؟
ته: بله. از ابتکارات بنده هست.
ا/ت:دروغ نگو! همیشه وقتایی که میخواستی تخم مرغ درست کنی کل آشپزخونرو به فا*ک میدادی. بعد الان برای من رامیون با سوپ درست کردی؟ تو فقط بلدی رامیون درست کنی. مطمعنم که سوپو همسایه درست کرده!
ته: از کجا اینقد منو میشناسی؟ ( با لحنی کیوت و خوردنی)
ا/ت: چون هم زنتم هم این که از وقتی تو بچه بودیم میشناسمت. من تورو از مامان بابات بیشتر میشناسم.
ته: حالا غذاتو بخور تا سرد نشه ( با خنده)
ا/ت: باشه (با خنده)
بعد از غذا :
ا/ت : راستی به سوالت فک کردم. باشه میپذیرم.
لایک یادتون نره 💖
یواش یواش داریم به پایان نزدیک میشیم. 😁
اگه دوست داشتید این فیک رو تو کامنتا بهم بگید. ❤
ا/ت: چی؟
(دوباره سوالشو تکرار کرد )
ا/ت: نمیدونم چی بگم .
ته : میدونم سردرگمی. ولی بیا تجریش کنیم. میدونی که 𝟐 ماه دیگه تا طلاقمون مونده.
ا/ت: آره.... خببب.....
ته: پس بیا تجربش کنیم. اگه تو این 𝟐 ماه عاشق هم شدیم ازدواجمونو ادامه میدیم. اگر نه جدا میشیم...... میتونیم بیشتر...... باهم دیگه باشیم... نه؟
ا/ت: خب.... آره.... ولی ...... من نمیدونم باید چه جوابی بدم.
ته : باشه. فکراتو بکن. من صبر میکنم.
تهیونگ از اتاق رفت بیرون تا ا/ت بخوابه. ا/ت اینقد به سوال تهیونگ فک کرد که نفهمید کی خوابش برد.
𝟒 ساعت بعد :
ته: ا/ت؟ ا/ت؟ پاشو. برات غذا درست کردم.
یواش یواش چشماشو باز کرد : وای تهیونگا خودت درست کردی؟
ته: بله. از ابتکارات بنده هست.
ا/ت:دروغ نگو! همیشه وقتایی که میخواستی تخم مرغ درست کنی کل آشپزخونرو به فا*ک میدادی. بعد الان برای من رامیون با سوپ درست کردی؟ تو فقط بلدی رامیون درست کنی. مطمعنم که سوپو همسایه درست کرده!
ته: از کجا اینقد منو میشناسی؟ ( با لحنی کیوت و خوردنی)
ا/ت: چون هم زنتم هم این که از وقتی تو بچه بودیم میشناسمت. من تورو از مامان بابات بیشتر میشناسم.
ته: حالا غذاتو بخور تا سرد نشه ( با خنده)
ا/ت: باشه (با خنده)
بعد از غذا :
ا/ت : راستی به سوالت فک کردم. باشه میپذیرم.
لایک یادتون نره 💖
یواش یواش داریم به پایان نزدیک میشیم. 😁
اگه دوست داشتید این فیک رو تو کامنتا بهم بگید. ❤
۱۲.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.