پارت ۷
خیلی وقته پارت جدید نزاشتم برین پارت قبل رو بخونین تا یاد آوری بشه
لیا ویو
____________
از پله ها اومدم پایین به سمت آشپز خونه حرکت کردم.باید خیلی مواظب باشم تا کسی من رو نبینه داخل آشپز خونه رو یه نگاه انداختم آجوما رو دیدم که داره توی ضرف ها غذا هامون رو میریزه باید یجوری اجوما رو از آشپز خونه بکشم بیرون.....با یکم فکر کردن فکر هایی به سرم زد از اونجا یکم دور شدم و گلدونی که رو میز بود رو برداشتم و یکم به آشپز خونه نزدیک شدم گلدون رو از اونجا به یه جای دور پرت کردم و قایم شدم....آجوما از آشپز خونه اومد بیرون و با دیدن گلدون شکه شد...همراه اون ا.ت هم بیرون اومد..
آجوما:امکان نداره من اونو یه مدتی میشه گزاشتم روی میز...مشکلی نیست دیگه جمعش میکنم
+چیشده اجوما
اجوما:نمیدونم چجوری شکسته
+هوم..بزار کمکت جمعش کنم
اجوما: نه نمیخواد..عااااا راستی دخترم مگه در اتاق قفل نبود
+نمیدونم الان باز بود که
اجوما: باشه دخترم برو داخل اتاق
+میرم آب بخورم بعد میرم
ا.ت از اونجا دور شد و سمت آشپز خونه شد...من همونجا قایم شدم تا ا.ت برگرده و وارد اتاقش بشه
تا ا.ت وارد اتاق شد سریع رفتم داخل آشپز خونه
یکم از موادی که توی دستم بود رو توی یکی از غذا ها ریختم و یکم سس گوشه اون غذا ریختم تا متوجه بشم اون غذا کدومه
____
پرش زمانی---سر میز
____
رفتم تا سر میز بشینم جونگ کوک که مثل همیشه سر جاش نشسته بود...به دو صندلی کنارش و غذا هایی که جلوشون بود نگاهی کردم...اون غذا دقیقا جایی بود که من همیشه مینشستم...لبخند پیروزی زدم و سر میز دقیقا همون جا نشستم
ا.ت هم اومد و روی صندلی روبه روی من نشستم...گزاشتم تا یکم ا.ت و جونگ کوک غذا بخورن و بعد شروع کردم با خوردن قاشق اول مزه تلخ خون رو حس کردم.....نیشخندی زدم....نقشم جواب داده
شرط پارت بعد
لایک و کامنت:100
لیا ویو
____________
از پله ها اومدم پایین به سمت آشپز خونه حرکت کردم.باید خیلی مواظب باشم تا کسی من رو نبینه داخل آشپز خونه رو یه نگاه انداختم آجوما رو دیدم که داره توی ضرف ها غذا هامون رو میریزه باید یجوری اجوما رو از آشپز خونه بکشم بیرون.....با یکم فکر کردن فکر هایی به سرم زد از اونجا یکم دور شدم و گلدونی که رو میز بود رو برداشتم و یکم به آشپز خونه نزدیک شدم گلدون رو از اونجا به یه جای دور پرت کردم و قایم شدم....آجوما از آشپز خونه اومد بیرون و با دیدن گلدون شکه شد...همراه اون ا.ت هم بیرون اومد..
آجوما:امکان نداره من اونو یه مدتی میشه گزاشتم روی میز...مشکلی نیست دیگه جمعش میکنم
+چیشده اجوما
اجوما:نمیدونم چجوری شکسته
+هوم..بزار کمکت جمعش کنم
اجوما: نه نمیخواد..عااااا راستی دخترم مگه در اتاق قفل نبود
+نمیدونم الان باز بود که
اجوما: باشه دخترم برو داخل اتاق
+میرم آب بخورم بعد میرم
ا.ت از اونجا دور شد و سمت آشپز خونه شد...من همونجا قایم شدم تا ا.ت برگرده و وارد اتاقش بشه
تا ا.ت وارد اتاق شد سریع رفتم داخل آشپز خونه
یکم از موادی که توی دستم بود رو توی یکی از غذا ها ریختم و یکم سس گوشه اون غذا ریختم تا متوجه بشم اون غذا کدومه
____
پرش زمانی---سر میز
____
رفتم تا سر میز بشینم جونگ کوک که مثل همیشه سر جاش نشسته بود...به دو صندلی کنارش و غذا هایی که جلوشون بود نگاهی کردم...اون غذا دقیقا جایی بود که من همیشه مینشستم...لبخند پیروزی زدم و سر میز دقیقا همون جا نشستم
ا.ت هم اومد و روی صندلی روبه روی من نشستم...گزاشتم تا یکم ا.ت و جونگ کوک غذا بخورن و بعد شروع کردم با خوردن قاشق اول مزه تلخ خون رو حس کردم.....نیشخندی زدم....نقشم جواب داده
شرط پارت بعد
لایک و کامنت:100
۲۷.۸k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.