فیک «اون دوست دخترمه» part 38
ات: بعضی وقتا واقعا حریفت نمیشم
کوک: هیچکس حریف من نمیشه
ات: بی مزه(با خنده)
داخل مرکز خرید :
کوک: ات این لباسو ببین خیلی خوشگله
ات: اره (چند تا عکس گذاشتم به سلیقه ی خودتون هر کدومو دوست داشتید انتخاب کنید)
کوک: همینو بگیر بریم
ات: پس تو چی ؟
کوک: راس میگی لباس منم زیاد اوکی نیست
ات: اره بیا اینو ببین (مال کوکم دوباره گذاشتم چنتا هر کدومو خواستید انتخاب کنید)
کوک: اره خوبه پس همینارو بگیریم بریم
چند دقیقه بعد:
کوک: اتت اتتت اون مغازه رو ببین چیزای کاپلی میفروشه
ات: نههه
کوک: ارهه…(دست ات رو میگیره و میپرتش داخل مغازه)
کوک: ات اینو ببین…فکر کنم ازیناس که باید خونمون رو بریزیم توشون (فک کنم دیده باشید عکسشو گذاشتم براتون)
ات: عمراا
کوک: تروخدااا(دلت میاد به بچم نه بگی؟🐰)
ات: کوککک اونجوری نگام نکننن خر نمیشم
کوک: لطفااا
ات: خیلی خب خیلی خب ورش دار
کوک: افرین دختر کوچولو
کوک: بریم پرشون کنیم
ات: چجوری ؟
کوک: بیمارستان
بعد از پر کردن شیشه ها :
کوک: ات هنوزم داری گریه میکنی ؟
ات: ساکت…(با گریه)
کوک: بیخیال فقط یه سوزن کوچولو بود
ات: ولم کن
کوک: بیا بغلم بچه کوچولو گریه نکن
ات: حداقل اینهمه درد کشیدم هیچوقت درش نیار
کوک: قول میدم
ات: کدوم خون توعه ؟
کوک: نمیدونم فک کنم اون تیره تره باشه
ات: بده
کوک: خب دیگه کوچولو الان میریم رستوران
ات: بریم خون تیره
کوک: بی مزه تموم شد خون تیره شروع شد؟(با خنده)
ات: بی مزه نشو
کوک: مثل اینکه تموم نشده….بریم
ات: بغلم کن
کوک: نمیخوام
ات: چی؟ نه بابا؟
کوک: شوخی کردم شوخی کردم بیا اینجا
ات: افرین پسر کوچولو
کوک: بگی کوچولو میزارمت پایین
ات: خب نمیدونم چی صدات کنم
کوک: کوکی
ات: باشه کوکی (کیوت)
من سر قولم موندم شماهم حمایت کنید جدیدا حمایتا خیلی کم شده مثل قبل باشید بیبی ارمی های من:)🥲
کوک: هیچکس حریف من نمیشه
ات: بی مزه(با خنده)
داخل مرکز خرید :
کوک: ات این لباسو ببین خیلی خوشگله
ات: اره (چند تا عکس گذاشتم به سلیقه ی خودتون هر کدومو دوست داشتید انتخاب کنید)
کوک: همینو بگیر بریم
ات: پس تو چی ؟
کوک: راس میگی لباس منم زیاد اوکی نیست
ات: اره بیا اینو ببین (مال کوکم دوباره گذاشتم چنتا هر کدومو خواستید انتخاب کنید)
کوک: اره خوبه پس همینارو بگیریم بریم
چند دقیقه بعد:
کوک: اتت اتتت اون مغازه رو ببین چیزای کاپلی میفروشه
ات: نههه
کوک: ارهه…(دست ات رو میگیره و میپرتش داخل مغازه)
کوک: ات اینو ببین…فکر کنم ازیناس که باید خونمون رو بریزیم توشون (فک کنم دیده باشید عکسشو گذاشتم براتون)
ات: عمراا
کوک: تروخدااا(دلت میاد به بچم نه بگی؟🐰)
ات: کوککک اونجوری نگام نکننن خر نمیشم
کوک: لطفااا
ات: خیلی خب خیلی خب ورش دار
کوک: افرین دختر کوچولو
کوک: بریم پرشون کنیم
ات: چجوری ؟
کوک: بیمارستان
بعد از پر کردن شیشه ها :
کوک: ات هنوزم داری گریه میکنی ؟
ات: ساکت…(با گریه)
کوک: بیخیال فقط یه سوزن کوچولو بود
ات: ولم کن
کوک: بیا بغلم بچه کوچولو گریه نکن
ات: حداقل اینهمه درد کشیدم هیچوقت درش نیار
کوک: قول میدم
ات: کدوم خون توعه ؟
کوک: نمیدونم فک کنم اون تیره تره باشه
ات: بده
کوک: خب دیگه کوچولو الان میریم رستوران
ات: بریم خون تیره
کوک: بی مزه تموم شد خون تیره شروع شد؟(با خنده)
ات: بی مزه نشو
کوک: مثل اینکه تموم نشده….بریم
ات: بغلم کن
کوک: نمیخوام
ات: چی؟ نه بابا؟
کوک: شوخی کردم شوخی کردم بیا اینجا
ات: افرین پسر کوچولو
کوک: بگی کوچولو میزارمت پایین
ات: خب نمیدونم چی صدات کنم
کوک: کوکی
ات: باشه کوکی (کیوت)
من سر قولم موندم شماهم حمایت کنید جدیدا حمایتا خیلی کم شده مثل قبل باشید بیبی ارمی های من:)🥲
۶۳.۱k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.