[پارت سوم]
[پارت سوم]
وقتی رفت ی نفس راحت کشیدم و شروع کردم ب مشروب خوردن خیلی زیاد خورده بودم و بدجوری مست کرده اما نشون نمی دادم داشتم بطری سوم میخوردم ک تهیونگ اونو ازم گرفت گفت بس کن نخوبع این قدر بخوری گفتم این اصلا ب تو ربطی نداره ازش گرفتمش شروع کردم ب خوردن دوباره ازم گرفتش داد زد گفت بس کن دیگه ب خمش کرد همشو ریخت بلند شدم داد زدم خودت بس کن تو چیکار من داری اونم شروع کرد ب داد زدن گفت من هیچ کاری ب کار تو ندارم اگر ی موقع بلایی سرت اومد چی منم بدون هیچ حرفی نشستم سر جام و شروع کردم ب گریه کردن اومد کنارم نشست و گفت چرا گریه گفتم نمی دونم و شروع کرد ب خندیدن😐✨
تهیونگ : واقعا نمی دونی برا چی داری گریه می کنی
ا/ت: نوچ نمی دونم
تهیونگ : عه میگم دوستات کجا رفتن نمی بینمشون
ا/ت: اونجان
تهیونگ : دوستای خیلی باحالی داری ازشون خوشم میاد
ا/ت: عه واقعن اگر میخوای باهاش دوست شو
تهیونگ : چرا ک نه
ا/ت: دیگه چی
تهیونگ : مگه چیه
ا/ت: هیچی
تهیونگ : میگم دوست پسری چیزی داری
ا/ت: اره دارم
تهیونگ : واقعن داری میگی
ا/ت: ن بابا دوس پسر کجام بدون کسی از ی متریه منم رد نمیشه چ برسه بخوان باهام دوست شن
تهیونگ : اما من رد شدم🌚✨
ا/ت: اوف چقدر حرف میزنی
تهیونگ : انگار فقط من همش حرف میزنم
ا/ت: خب چیزی نگو تا منم جوابتو ندم
تهیونگ :خب مجبور نیستی جواب بدی
ا/ت: باشه بابا
تهیونگ : چرا اینقدر عصبی هستی
ا/ت: من ک عصبی نیستم
تهیونگ : اره اره کاملن معلومه ا/ت من برم دیگه چون واقعن خسته شدم
ا/ت: پ من چیکارت دارم برو
تهیونگ : تا نرفتم اینو بگم ک میشه آدرس خونتو بهم بدی
ا/ت: نه
تهیونگ : خب چرا
ا/ت: چون دوس ندارم
تهیونگ : خب باشه اما ی شرط داره
ا/ت: چ شرطی
تهیونگ : دفه بد ک همو دیدیم باید آدرس خونتو بهم بدی
ا/ت: باشه
خب پارت سوم تموم ادامه پارت چهارمم باشین🌚✨
وقتی رفت ی نفس راحت کشیدم و شروع کردم ب مشروب خوردن خیلی زیاد خورده بودم و بدجوری مست کرده اما نشون نمی دادم داشتم بطری سوم میخوردم ک تهیونگ اونو ازم گرفت گفت بس کن نخوبع این قدر بخوری گفتم این اصلا ب تو ربطی نداره ازش گرفتمش شروع کردم ب خوردن دوباره ازم گرفتش داد زد گفت بس کن دیگه ب خمش کرد همشو ریخت بلند شدم داد زدم خودت بس کن تو چیکار من داری اونم شروع کرد ب داد زدن گفت من هیچ کاری ب کار تو ندارم اگر ی موقع بلایی سرت اومد چی منم بدون هیچ حرفی نشستم سر جام و شروع کردم ب گریه کردن اومد کنارم نشست و گفت چرا گریه گفتم نمی دونم و شروع کرد ب خندیدن😐✨
تهیونگ : واقعا نمی دونی برا چی داری گریه می کنی
ا/ت: نوچ نمی دونم
تهیونگ : عه میگم دوستات کجا رفتن نمی بینمشون
ا/ت: اونجان
تهیونگ : دوستای خیلی باحالی داری ازشون خوشم میاد
ا/ت: عه واقعن اگر میخوای باهاش دوست شو
تهیونگ : چرا ک نه
ا/ت: دیگه چی
تهیونگ : مگه چیه
ا/ت: هیچی
تهیونگ : میگم دوست پسری چیزی داری
ا/ت: اره دارم
تهیونگ : واقعن داری میگی
ا/ت: ن بابا دوس پسر کجام بدون کسی از ی متریه منم رد نمیشه چ برسه بخوان باهام دوست شن
تهیونگ : اما من رد شدم🌚✨
ا/ت: اوف چقدر حرف میزنی
تهیونگ : انگار فقط من همش حرف میزنم
ا/ت: خب چیزی نگو تا منم جوابتو ندم
تهیونگ :خب مجبور نیستی جواب بدی
ا/ت: باشه بابا
تهیونگ : چرا اینقدر عصبی هستی
ا/ت: من ک عصبی نیستم
تهیونگ : اره اره کاملن معلومه ا/ت من برم دیگه چون واقعن خسته شدم
ا/ت: پ من چیکارت دارم برو
تهیونگ : تا نرفتم اینو بگم ک میشه آدرس خونتو بهم بدی
ا/ت: نه
تهیونگ : خب چرا
ا/ت: چون دوس ندارم
تهیونگ : خب باشه اما ی شرط داره
ا/ت: چ شرطی
تهیونگ : دفه بد ک همو دیدیم باید آدرس خونتو بهم بدی
ا/ت: باشه
خب پارت سوم تموم ادامه پارت چهارمم باشین🌚✨
۲۴۱.۴k
۲۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.