ادامه رمان........
ادامه رمان........
(سارا)تلفن رو قطع کردم با سرعت از پله رفتم پایین
من:بچه ها بچه ها
شاهین:باز چه نقشه ای ریختین ها؟؟
من:هیچ داش شاهین پاشید میخوایم بریم شمال
شاهین:بگیر بشین
من:نچ نچ پاشید اشوان هم اونجان
(ساناز)
همه راضی بودن
رفتن خونشون تا لباس بردارن
منو فروغ هم برگشتیم واحدمون که البته شاهین خان هم پشت سر ما میومد چون انگار واحد روبه رویی مال اون بود
وسایلمون رو جمع کردیم میخواستیم
اومدیم بیرون وارد اسانسور شدیم
اهوو شاهین هم که هستش
رفتم و جلو کنار عسل نشستم سارا ماشینش رو نیاورده بود پیش ما بود
دیگه جا نبود برای فروغ
عسل:فروغ تو دیگه برو پیش شاهین جا نیست
فروغ:خب تو برو پیش داداشت
عسل:اخه من رانندم
فروغ به ناچار رفت
ادامه دارد...
(سارا)تلفن رو قطع کردم با سرعت از پله رفتم پایین
من:بچه ها بچه ها
شاهین:باز چه نقشه ای ریختین ها؟؟
من:هیچ داش شاهین پاشید میخوایم بریم شمال
شاهین:بگیر بشین
من:نچ نچ پاشید اشوان هم اونجان
(ساناز)
همه راضی بودن
رفتن خونشون تا لباس بردارن
منو فروغ هم برگشتیم واحدمون که البته شاهین خان هم پشت سر ما میومد چون انگار واحد روبه رویی مال اون بود
وسایلمون رو جمع کردیم میخواستیم
اومدیم بیرون وارد اسانسور شدیم
اهوو شاهین هم که هستش
رفتم و جلو کنار عسل نشستم سارا ماشینش رو نیاورده بود پیش ما بود
دیگه جا نبود برای فروغ
عسل:فروغ تو دیگه برو پیش شاهین جا نیست
فروغ:خب تو برو پیش داداشت
عسل:اخه من رانندم
فروغ به ناچار رفت
ادامه دارد...
۲.۸k
۰۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.