پارت ۲۹ تو نمیدونی
یهو گوشیم زنگ خورد دیدم بابامه
ته:کیه
ات:بابامههههههه جر همتون خفه شید
جواب دادم
ات:الو بابایی
بابا:ات کجایی دخترم دقیقا؟
ات:بابا با تهیونگ و کوک و جیمین و لونا و نایون اومدیم کانادا
بابا:خوووو دیگه کاروان میگرفتیی
ات:نه اتفاقا اومدیم هتل لوکاس
بابا:هااا اونجا اکیه
یهو صدای بابای ته اومد
بابای ته:ات دخترم اون پسره الدنگم که اذیتت نمیکنه؟؟اگ میکنه بگو
همه خندیدنو ته با پوکری نگا میکرد
ته:دست درد نکنه بابا
بابای ته:خواهش میکنم اصن چرا تو جواب دادی با ات بودم
ات:نه بابا جون ازیت نمیکنه
بابای ات:فردا عصر شرکت جلسه داریم واسه سهام . تو و تهیونگ باید باشید ماه عسل بعدا برین مهمه راستی سعی کنین از اینجا به بعد بیشتر بهم اعتماد کنید چون این شریکای جدید هرکاری میکنن از هم جداتون کنن
بابای ته:ها به اون رفیقاتون و خودتون بگید پس غردا ترم دوم دانشگاه شروع میشه
همه باهم: چییییییییی
بابای ته: تربچی خدافظ
ات:بچه ها از فردا حمالیامونو درس خوندنمون شروع میشه
ته:بیاین امروز بریم شهربازی
ات:ارهههه شهره بازیای اینجا خیلی خوبه
کوک:ارهههه
لونا:اوم
حیمین:اره بریم
که یهو نایون رفت بیرون
کوک:این چش بود؟
ات:من میرم پیشش
رفتم بیرون دیدم نشسته کنار در داره گریه میکنه رفات بغلش کردم
ات:نایون
نایون:ات چرا همتون فکر میکنید من مردم
اصلا براتون مهم نیستم جیمین هم که اصلا به عنش نیست اون با من دوست شده که بقیه رو فراموش کنه حق
ات:گوه خورده واسا الان میام
رفتم تو اتاق دیدم حیمین سرش پایینه حرفامونم شندیه
کوک:جیمین چرا انقد ازیتش میکنی
ات:جیمین اگه واقها اینطوریه ولش کن نزار ازاب بکشه!
جیمین :اصلا اینطوری نیس من دوسش دارم فقط نمیتونم ابرازش کنم
ات:میری همینو بهش میگی!
بچه ها نمی خواین پنجاه تاییمون کنید:)
امشب ادامه ی این پارت یا یک ساعت دیگ میزارم:))))
ته:کیه
ات:بابامههههههه جر همتون خفه شید
جواب دادم
ات:الو بابایی
بابا:ات کجایی دخترم دقیقا؟
ات:بابا با تهیونگ و کوک و جیمین و لونا و نایون اومدیم کانادا
بابا:خوووو دیگه کاروان میگرفتیی
ات:نه اتفاقا اومدیم هتل لوکاس
بابا:هااا اونجا اکیه
یهو صدای بابای ته اومد
بابای ته:ات دخترم اون پسره الدنگم که اذیتت نمیکنه؟؟اگ میکنه بگو
همه خندیدنو ته با پوکری نگا میکرد
ته:دست درد نکنه بابا
بابای ته:خواهش میکنم اصن چرا تو جواب دادی با ات بودم
ات:نه بابا جون ازیت نمیکنه
بابای ات:فردا عصر شرکت جلسه داریم واسه سهام . تو و تهیونگ باید باشید ماه عسل بعدا برین مهمه راستی سعی کنین از اینجا به بعد بیشتر بهم اعتماد کنید چون این شریکای جدید هرکاری میکنن از هم جداتون کنن
بابای ته:ها به اون رفیقاتون و خودتون بگید پس غردا ترم دوم دانشگاه شروع میشه
همه باهم: چییییییییی
بابای ته: تربچی خدافظ
ات:بچه ها از فردا حمالیامونو درس خوندنمون شروع میشه
ته:بیاین امروز بریم شهربازی
ات:ارهههه شهره بازیای اینجا خیلی خوبه
کوک:ارهههه
لونا:اوم
حیمین:اره بریم
که یهو نایون رفت بیرون
کوک:این چش بود؟
ات:من میرم پیشش
رفتم بیرون دیدم نشسته کنار در داره گریه میکنه رفات بغلش کردم
ات:نایون
نایون:ات چرا همتون فکر میکنید من مردم
اصلا براتون مهم نیستم جیمین هم که اصلا به عنش نیست اون با من دوست شده که بقیه رو فراموش کنه حق
ات:گوه خورده واسا الان میام
رفتم تو اتاق دیدم حیمین سرش پایینه حرفامونم شندیه
کوک:جیمین چرا انقد ازیتش میکنی
ات:جیمین اگه واقها اینطوریه ولش کن نزار ازاب بکشه!
جیمین :اصلا اینطوری نیس من دوسش دارم فقط نمیتونم ابرازش کنم
ات:میری همینو بهش میگی!
بچه ها نمی خواین پنجاه تاییمون کنید:)
امشب ادامه ی این پارت یا یک ساعت دیگ میزارم:))))
۱۲.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.