(جونگکوک)
(جونگکوک)
ته: دو هفتس ندیدمت فک کردی هواسم نیس؟
کوک: به پا گزاشتی برام؟
خندید
ته: چیداره؟
کوک: ها؟
ته: این بار چی داره ه هر روز سر تایم مخصوص اینجایی ؟
واقعا بگم؟
ته: نکنه ب عقل امدی و به خودت حال میدی ...نه این نیس ...خودت بگو...
چی بگم؟
بگم یدختره با چند دیدار منو اسیرش کرده
یا چی؟
کوک: به تو ربطی نداره
ته: چی؟
کوک: البته فعالا ....ی وقت مناسب درباره گوهی که توشم بت میگم ولی الان نه
ته: هر جور دوست داری.... بریم داخل؟
کوک: بریم
(یوری)
جونگکوک و تهیونگ وارد شدن
رفتن رو همون کاناپه تهیونگ با دخترا ل/اس میزد جونگکوکم طبق معمول بم نگاه میکردو از رو ام نمیرفت
اون روز گذشت
فرداشم گذشت
ی هفته گذشت
ی ماه گذشت
جونگکوک همیشه همراه من وارد بهر میشد با منم بر میگشت بعصی شبا تهیونگم بود
برا م عجیب بود خیلی عجیب
.........................................
وارد بار شدم
کلی خبری از جونگکوک نبود
به کارم رسیدم که ساعت ۱۲ بود جونگگوگ وارد شد
عصبی رو همون کاناپه نشست
بم زول زد جوری که میخواست خفم کنه چراا؟؟
هعی خدا
مشغول کارام بودم که دستی رو شونم نشست
فیلیکس: چطوزی عزیزمم؟
رفتار فیلیکس خیلی صمینی بود باهام
و حتی
حتی حس میکنم نسبت بهش هس دارم
شده بود کراشم
با هر حرکتش برق از سرم میپرید
یوری: هعیی..خستع ولی عالی چطور؟
فیلیکس از اقای پارک اجازه گرفتم یی ساعت اخر بریم ... میای بریم خونه من خیلی نزدیکه و یچیم میخوریم
برم خونه فیلیکس
خونه گراشم
خودسم دعوتم کرده ؟
من بیدارم ؟
یدفعه از صندلی پریدم
یوری: واییییی ارع
فیلیکس : باشه دختر
ته: دو هفتس ندیدمت فک کردی هواسم نیس؟
کوک: به پا گزاشتی برام؟
خندید
ته: چیداره؟
کوک: ها؟
ته: این بار چی داره ه هر روز سر تایم مخصوص اینجایی ؟
واقعا بگم؟
ته: نکنه ب عقل امدی و به خودت حال میدی ...نه این نیس ...خودت بگو...
چی بگم؟
بگم یدختره با چند دیدار منو اسیرش کرده
یا چی؟
کوک: به تو ربطی نداره
ته: چی؟
کوک: البته فعالا ....ی وقت مناسب درباره گوهی که توشم بت میگم ولی الان نه
ته: هر جور دوست داری.... بریم داخل؟
کوک: بریم
(یوری)
جونگکوک و تهیونگ وارد شدن
رفتن رو همون کاناپه تهیونگ با دخترا ل/اس میزد جونگکوکم طبق معمول بم نگاه میکردو از رو ام نمیرفت
اون روز گذشت
فرداشم گذشت
ی هفته گذشت
ی ماه گذشت
جونگکوک همیشه همراه من وارد بهر میشد با منم بر میگشت بعصی شبا تهیونگم بود
برا م عجیب بود خیلی عجیب
.........................................
وارد بار شدم
کلی خبری از جونگکوک نبود
به کارم رسیدم که ساعت ۱۲ بود جونگگوگ وارد شد
عصبی رو همون کاناپه نشست
بم زول زد جوری که میخواست خفم کنه چراا؟؟
هعی خدا
مشغول کارام بودم که دستی رو شونم نشست
فیلیکس: چطوزی عزیزمم؟
رفتار فیلیکس خیلی صمینی بود باهام
و حتی
حتی حس میکنم نسبت بهش هس دارم
شده بود کراشم
با هر حرکتش برق از سرم میپرید
یوری: هعیی..خستع ولی عالی چطور؟
فیلیکس از اقای پارک اجازه گرفتم یی ساعت اخر بریم ... میای بریم خونه من خیلی نزدیکه و یچیم میخوریم
برم خونه فیلیکس
خونه گراشم
خودسم دعوتم کرده ؟
من بیدارم ؟
یدفعه از صندلی پریدم
یوری: واییییی ارع
فیلیکس : باشه دختر
۶.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.