رز های وحشی « پارت چهارم »
_من دوستت دارم ❤️اما اون گفت می خواد ببوستت و بهت تجاوز جنسی کنه اون وقت داری پشتیش می کنی چرا با فردی که ذهن منحرفی داره پشتیش کنی ها زود باش جواب بهم پس بده یالا تو اولین بوسه من را دزدیدی حالا هم باید با من ازدواج کنی،💍 چون من تورو دوست دارم و هم اینکه باهام لب گرفتی ؟؟؟؟
جیان سون شگفت زده میشه که اون دوستش داره ! و یکهو هان سوجون جلو میره و سریع لب های جیان سون میگیره هر دو چشم هاشون را بسته بودند و داشتند ادامه میداند👩❤️💋👨 و بعد جیان بامشتش 🤛محکم به شکم هان سوجون میزند و میگه چطور جرات کردی من را ببسوسی دیگه هم با من صحبت نکن .همین که گفت سریع بدو بدو کرد و رفت پشت سرش هم ام جو کیونگ رفت تا در کنارش باشد که یک وقط احساس ناراحتی نکنه . ام جو کیونگ گفت : خوشبحالت چه کسی تو را دوست داره ...
-ام جو کیونگ لطفا برو بیرون می خوام تنها باشم .😑
-باشه من میرم مراقب خودت باش . وقتی رفت سه جه اون را دید گفت تو واقعا همچین فکر منحرفی را گفتی ؟😦
-اره ولی الان نظرم عوض شد دیدم یکی دیگه روش کراشه اما الان من روی یکی دیگه کراشم 🤩
-چه کسی هست 🤔
-تو😌
-چی؟😐
در همین موقع سه جه اون ام جوکیونگ را بوسید ام جو کیونگ هم اون را را بوسید و سر نوشت انها شد دوست پسر و دوست دختر شدن....😘😘😘🥰🥰
هان سو جون تنها در گوشه ای نشسته بود تا اینکه بهترین رفیقش امد و گفت که موضوعی که دانش اموزان میگفتند راسته تو واقعا دوستش داری ؟😍
-اره من دوستش دارم این چند وقت که باهاش بودم روش کراش زدم . 🤗
جیان سون شگفت زده میشه که اون دوستش داره ! و یکهو هان سوجون جلو میره و سریع لب های جیان سون میگیره هر دو چشم هاشون را بسته بودند و داشتند ادامه میداند👩❤️💋👨 و بعد جیان بامشتش 🤛محکم به شکم هان سوجون میزند و میگه چطور جرات کردی من را ببسوسی دیگه هم با من صحبت نکن .همین که گفت سریع بدو بدو کرد و رفت پشت سرش هم ام جو کیونگ رفت تا در کنارش باشد که یک وقط احساس ناراحتی نکنه . ام جو کیونگ گفت : خوشبحالت چه کسی تو را دوست داره ...
-ام جو کیونگ لطفا برو بیرون می خوام تنها باشم .😑
-باشه من میرم مراقب خودت باش . وقتی رفت سه جه اون را دید گفت تو واقعا همچین فکر منحرفی را گفتی ؟😦
-اره ولی الان نظرم عوض شد دیدم یکی دیگه روش کراشه اما الان من روی یکی دیگه کراشم 🤩
-چه کسی هست 🤔
-تو😌
-چی؟😐
در همین موقع سه جه اون ام جوکیونگ را بوسید ام جو کیونگ هم اون را را بوسید و سر نوشت انها شد دوست پسر و دوست دختر شدن....😘😘😘🥰🥰
هان سو جون تنها در گوشه ای نشسته بود تا اینکه بهترین رفیقش امد و گفت که موضوعی که دانش اموزان میگفتند راسته تو واقعا دوستش داری ؟😍
-اره من دوستش دارم این چند وقت که باهاش بودم روش کراش زدم . 🤗
۳.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.