فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁵³
همون لحظه صدای زنگ گوشی جیکی اومد.
+: کیه؟
_: بابا.
بعد از یه مکالمهی کوتاه با پدرش تلفنش رو قطع کرد.
+: چی میگفت.
_: امشب پرواز دارن. میخوان برگردن.*کلافه*
+: حالا.. باید به اونا چی بگیم؟
_: بیخیال بذار خودشون بفهمن.. *خنده*
+: یااا جئون!*داد* ..مگه کرم داری؟
صورتشو به صورت دخترش نزدیک تر کرد و با لحن خمار گول زننده همیشگی رویهش حرف زد.
_: تازه مونده عشقم.. وایسا یک کرمی بهت نشو..
+: اوکی اوکی بسه! میخوام برم شرکت!
_: چشم خانم رئیس.
رفت بالا تا حاضر بشه.
_: خیلی طولش ندیا!
اون روزم تموم شد. دوباره ات وسایلمو جمع کرد و با جئون به عمارت جئون بزرگ برگشتن.
خبر رسید که شاید فردا صبح برسن.
و دوباره از فردا تمام خدمه و نگهبانا هم به حالت قبل برمیگردن.
چشماشو باز کرد. روشو برگردوند که متوجه کوکی کوچولوش شد که کنارش خوابیده بود.
به تکتک اجزای صورتش خیره شد. تا اینکه با یاد آوردن چیزی با عین بلندی که کشید جئون رو از روی تخت پرت کرد پایین.
_: ولی چته وحشتی! آخ آخ گردنم!*بلند*
+: هیسسسس.. بیار پایین صداتو! تو اینجا چیکار میکنی!؟ اگه مامان یا بابا اومده باشن و دیده باشن تو پیش من خوابیدی چیییی!*آروم ولی حرصی*
_: او بیب. اونقد سخت نگیر! میگیم تو ترسیده بودی من اومدم پیشت!
+: نه بابا!
_: بهخدا!
همون لحظه صدای زنگ گوشی جیکی اومد.
+: کیه؟
_: بابا.
بعد از یه مکالمهی کوتاه با پدرش تلفنش رو قطع کرد.
+: چی میگفت.
_: امشب پرواز دارن. میخوان برگردن.*کلافه*
+: حالا.. باید به اونا چی بگیم؟
_: بیخیال بذار خودشون بفهمن.. *خنده*
+: یااا جئون!*داد* ..مگه کرم داری؟
صورتشو به صورت دخترش نزدیک تر کرد و با لحن خمار گول زننده همیشگی رویهش حرف زد.
_: تازه مونده عشقم.. وایسا یک کرمی بهت نشو..
+: اوکی اوکی بسه! میخوام برم شرکت!
_: چشم خانم رئیس.
رفت بالا تا حاضر بشه.
_: خیلی طولش ندیا!
اون روزم تموم شد. دوباره ات وسایلمو جمع کرد و با جئون به عمارت جئون بزرگ برگشتن.
خبر رسید که شاید فردا صبح برسن.
و دوباره از فردا تمام خدمه و نگهبانا هم به حالت قبل برمیگردن.
چشماشو باز کرد. روشو برگردوند که متوجه کوکی کوچولوش شد که کنارش خوابیده بود.
به تکتک اجزای صورتش خیره شد. تا اینکه با یاد آوردن چیزی با عین بلندی که کشید جئون رو از روی تخت پرت کرد پایین.
_: ولی چته وحشتی! آخ آخ گردنم!*بلند*
+: هیسسسس.. بیار پایین صداتو! تو اینجا چیکار میکنی!؟ اگه مامان یا بابا اومده باشن و دیده باشن تو پیش من خوابیدی چیییی!*آروم ولی حرصی*
_: او بیب. اونقد سخت نگیر! میگیم تو ترسیده بودی من اومدم پیشت!
+: نه بابا!
_: بهخدا!
۳.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.