part 2
part 2
my lovely vampire 🩸
_________________________________________
۷:۱۲صبح"دستشویی پسرانه"
با زل زدن به چشمای پسر اونو وارد دنیایی دیگر کرد ، آروم لبشو روی لب های پسر قرار داد و تا جایی که نسبتا سیر بشه خونشو مک زد.
ازش جدا شد و از دستشویی خارج شد
_چ...چی چه اتفاقی افتاد من چرا اینجام؟؟ ها..ها خون؟
۸:۲۱
از ماشین پیاده شد و وارده محوطه دانشگاه شد.
یونگی از پشت ستون آروم بهش نزدیک شد و گفت: منو یادته ؟ همونی که توی راه پله دیدی ام
+چ..چی؟ خب آره... یادته که...
"ایش چرا به پته پته افتادم "
_ما یه چند کلاسی به هم داریم
+اینو میدونستی؟
_اره خب ... نظرت چیه با هم تکالیف و حل کنیم
+ خب باشه
ـــــــــــــــــــــــ
"فلش بک دیشب"
_نگران اون نباش من میتونم راحت مرحله اول و حل کنم
"حال"
*عاشق کردنش اونقدرام که فکر میکردم سخت نبود *
یونگی توی افکارش بود و اصلا متوجه نبود که چند دقیقه است که بهش زل زده... آبمیوه توی دستشو عمیق مک میزد ، طوری که انگار با خون جیمین اشتباه گرفته بودش.. صدای هورت هورت فضا رو پر کرده بود که نشان گر تموم شدن آبمیوه بود اما یونگی همچنان داشت نی رو مک میزد
+ کتابخونه جای باحالیه مگه نه... اولین باریه اینجاک
_*واو چقدر سکسیه....مجبوری یه جا کل اون خون پاک و بخوری ، بعدش اون خون از بین میره. یک،دو،سه،چهار،پنج،شش،هفت،هشت،نه،ده
اگه بتونم توی ۱۰ یا ۱۵ ثانیه خوردن خون و تموم کنم اون میمیره *
گوشش صوت کشید و دوباره خاطرات اون شب شوم یادش اومد
ـــــــــــــــ
_ه...هیونگ ا...آروم باش...خودتو... کنترل کن
همچنان داشت خونشو میمکید که متوجه قطع شدم نفس های پسر شد و........
ادامه دارد....
my lovely vampire 🩸
_________________________________________
۷:۱۲صبح"دستشویی پسرانه"
با زل زدن به چشمای پسر اونو وارد دنیایی دیگر کرد ، آروم لبشو روی لب های پسر قرار داد و تا جایی که نسبتا سیر بشه خونشو مک زد.
ازش جدا شد و از دستشویی خارج شد
_چ...چی چه اتفاقی افتاد من چرا اینجام؟؟ ها..ها خون؟
۸:۲۱
از ماشین پیاده شد و وارده محوطه دانشگاه شد.
یونگی از پشت ستون آروم بهش نزدیک شد و گفت: منو یادته ؟ همونی که توی راه پله دیدی ام
+چ..چی؟ خب آره... یادته که...
"ایش چرا به پته پته افتادم "
_ما یه چند کلاسی به هم داریم
+اینو میدونستی؟
_اره خب ... نظرت چیه با هم تکالیف و حل کنیم
+ خب باشه
ـــــــــــــــــــــــ
"فلش بک دیشب"
_نگران اون نباش من میتونم راحت مرحله اول و حل کنم
"حال"
*عاشق کردنش اونقدرام که فکر میکردم سخت نبود *
یونگی توی افکارش بود و اصلا متوجه نبود که چند دقیقه است که بهش زل زده... آبمیوه توی دستشو عمیق مک میزد ، طوری که انگار با خون جیمین اشتباه گرفته بودش.. صدای هورت هورت فضا رو پر کرده بود که نشان گر تموم شدن آبمیوه بود اما یونگی همچنان داشت نی رو مک میزد
+ کتابخونه جای باحالیه مگه نه... اولین باریه اینجاک
_*واو چقدر سکسیه....مجبوری یه جا کل اون خون پاک و بخوری ، بعدش اون خون از بین میره. یک،دو،سه،چهار،پنج،شش،هفت،هشت،نه،ده
اگه بتونم توی ۱۰ یا ۱۵ ثانیه خوردن خون و تموم کنم اون میمیره *
گوشش صوت کشید و دوباره خاطرات اون شب شوم یادش اومد
ـــــــــــــــ
_ه...هیونگ ا...آروم باش...خودتو... کنترل کن
همچنان داشت خونشو میمکید که متوجه قطع شدم نفس های پسر شد و........
ادامه دارد....
۱.۵k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.